زمان همواره خود را برای انسان به دو شکل آشکار کرده است: ۱. زمانی که آن بیرون، واقعاً در جهان وجود دارد. ۲. زمان زیسته یا زمانی که بر آگاهی و زندگی انسان میگذرد. پژوهش در اولی همواره کار کیهانشناسیهای مختلف بشر بوده: از اسطوره و حماسه تا فلسفه و علم و در نهایت فیزیک نوین. پژوهش در دومی اما معمولا پای روانشناسی و جامعهشناسی و علوم انسانی را پیش کشیده است. آدام فرانک در کتاب خود این دو روایت از آشکارگی زمان را پی میگیرد اما با یک رویکرد و پرسش تازه: این دو برداشت از زمان چه رابطهای با هم دارند؟ فرانک از ابتدای تاریخ آگاهی آغاز میکند. چیزی نزدیک به پنجاه هزار سال پیش. او این دو روایت از زمان را از ابتدای آگاهی بشر پی میگیرد و تلاش میکند درهمتنیدگی آن دو را نشان دهد. این که چگونه برداشت انسان از زمان زمان زیستهی روزمره بر نگاه علمی و کیهانشناسانهی او تأثیر گذاشته و برعکس. زمان از ابتدای تاریخ برای بشر چه معنایی داشته است؟ برداشت او از زمان واقعی [زمانی که فارغ از انسان در جهان جاری است] چگونه زندگی روزمرهی او را شکل داده است. این روایتی است گیرا و جذاب از تاریخ کیهانشناسیهای بشر دربارهی زمان و مگر یک فرهنگ چیست جز برداشتی که از زمان دارد؟ جامعه چیست به جز معنایی از زمان زیسته که عمومی شده است؟ فرانک نشان میدهد که چگونه جامعهی اروپایی قرن نوزدهم همان زمان نیوتنی را میزیست و چگونه با انقلاب اینشتین نهتنها فهم بشر از زمان، بلکه زندگیاش هم دچار تغییر و دگرگونی شد. زمانی که ما امروزه در هر روز خود تجربه میکنیم، زمانی است که نسبیت عام و مکانیک کوانتوم به ما هدیه دادهاند: زمان شبکههای تو در توی مجازی، زمان بیزمانی. کتاب فرانک سفری است که از برآمدن خورشید در پنجاه هزار سال پیش شروع میشود و از دنیای باستان و ستارهشناسیاش، قرون وسطا و زمانهای نماز و نیاشاش، رنسانس و زمان خطی علم و در نهایت قرن بیستم و زمان خمیدهاش میگذرد تا به روزگار ما برسد: روزگاری که دیگر زمان در آن وجود ندارد. ترجمهی خوب فارسی این امکان را برای خواننده فراهم کرده که از این سفر پرماجرا، رازآمیز و جذاب لذت ببرد و دانشی تازه دربارهی زمان پیدا کند.