لوگو کتابخانه بابل

آهای ویراستار، کار داریم تا کار!

همایون شجریان: آهای ویراستار! کار داریم تا کار

آهای ویراستار، کار داریم تا کار!

یادداشت‌های ویراستار پاره‌وقت ــ ۲

 

یک آرایشگر که آدم را می‌بیند معمولاً اول به کجایش نگاه می‌کند؟ یک بدنساز که با آدم رخ‌به‌رخ می‌شود از سر تا پا به چه چیز طرف نگاه می‌کند؟ ممکن است یک کفش‌فروش شما را ببیند و به مدل کفشتان یا سایز پایتان توجه نکند؟ ویراستار هم همین است. در مواجهه با آدم‌ها بیشتر به آن چیزی توجه می‌کند که شغل و مشغله‌اش است. کلمات را وقتی که از دهان طرف بیرون می‌آید می‌سنجد و سبک‌سنگین می‌کند و از دقت و ریتم و طعمشان به برداشتی از شخصیت او می‌رسد. از وقتی شبکه‌های اجتماعی راه افتاده و از وقتی کرونا یقهٔ هوموساپینس را گرفته، مواجههٔ افراد با همدیگر عمدتاً در فضای مجازی رخ می‌دهد. حالا مگر فرقی دارد؟ چیزی تغییر کرده که کار ویراستار را سخت‌تر کرده باشد؟

هم بله، هم نه. یعنی چی؟ عرض می‌کنم. در فضای مجازی هم همچنان چشم و ابرو و قد و بالا و کفش و آرایش و همه‌چیز مثل قبل به‌قوّت خودش باقی‌ست. خیلی‌ها محدود شده‌اند به همین‌ها. یعنی یا نمی‌توانند بنویسید یا نوشتن را از یاد برده‌اند یا اعتمادبه‌نفسِ نوشتن ندارند. خیال می‌کنند اگر بنویسند ممکن است غلط‌غلوط بنویسند و بقیه دست‌شان بیندازند. شاید حق داشته باشند. نوشتن هم مثل هر کار دیگری تمرین لازم دارد. لازم است آدم روزی چند خط هم که شده بنویسد تا یادش نرود فلان کلمه چه املایی دارد و چطور باید با نوشتن ابراز احساسات کرد. خیلی‌ها خیال می‌کنند به زحمتش نمی‌ارزد و سعی می‌کنند با تصویر و نهایتاً صوت و با مختصری ایموجی قال قضیه را بکنند و خودشان را توی دردسر نوشتن نیندازند. اینها کار ویراستار را کساد می‌کند. نگویید نگفتم!

اما کار ویراستار چرا ضمناً سخت هم می‌شود؟ چون همچنان اس‌ام‌اس و دایرکت و ایمیل و پیام‌های جوراجور به دستش می‌رسد و همه هم سراپا کلمه است. تصور کنید یک آرایشگر آدمی را ببیند که سراپا مو یا لب باشد یا یک بدنساز آدمی را ببیند که فقط عضله باشد، آن‌وقت چطور می‌توانند مابقی خصوصیات آنها را پیش از لب و عضلهٔ متورم ببینند؟ داستان ویراستار هم همین است. کلمات در شبکه‌های اجتماعی و واتساپ و تلگرام مثل همان عضو ورم‌کرده‌اند که کلّ وجود شخص را در بر گرفته و بقیهٔ چیزها را پشت خودش مخفی کرده است. ویراستار به‌جای ریز شدن در قلوه یا غنچه‌بودن لب‌ها و سیکس‌پک و پشت‌بازو، به کلمات و جمله‌بندی و نشانه‌گذاری اشخاص دقیق می‌شود و به‌تأیید یا به‌نارضایتی سر تکان می‌دهد.

مامان: س عزیزم ، میگم ک امشب شبه تولد بابا است نمیای این جا؟

من: سلام مامان. باید بگم «که» مگه میشه شب تولد بابا باشه و من نیام اونجا؟

مامان: میدونتسم . سره راه ک می ای دوکیلوشیرینی هم بخر.

من: [خودخوری از نوشتار مامان] باشه، خشک می‌خرم که واسه بابا هم بد نباشه.

مامان: ایموجی قلب و چشمِ مردمک‌قلبی و ستاره و نوار شادی.

من: اینا رو بذار واسه بابا.

مامان: واس بابا همون کیک تولد ک میزارم بس.

من: مامان یادت باشه امشب راجع به یه موضوع مهم باهات حرف دارم.

مامان: چ شده؟ چیزی شده؟ اتفاقی افتاده ؟

من: نه مامان. چیزی نشده. بی‌خیال. راجع به تایپ شماست.

مامان: تایپم؟ حالا دیگ داری غلط ازمامانت میگیری ؟

من: من غلط بکنم. گفتم حرف بزنیم.

مامان: خوب باش خداحافظ

من: می‌بینمت.

رانندهٔ اسنپ پیام میدهد که «من رسیدم. کجاید ؟» می‌نویسم: «منزلم. دو دقیقه منتظر بمانید. حساب می‌کنم.» می‌نویسد: «باش .» و این تایپ و فاصله‌های اشتباه آزارت می‌دهد و سعی می‌کنی توجه نکنی. روی در خانه تراکت چسبانده‌اند و آن هم همین ریختی شده. سعی می‌کنی استندبای کنی و بی‌خیالی طی کنی. می‌نشینی توی ماشین که صدای گویندهٔ بی‌سواد رادیو بلند می‌شود. مثلاً دارد شعر می‌خواند. موسیقی پرسوز و گدازِ پس‌زمینه و صدای نالهٔ گوینده مخلوط می‌شود و طوری شعر حافظ را می‌خواند که احساس می‌کنی یکی از همین شاعران تولید انبوه امروز برداشته نوشته توی صفحهٔ اینستاگرامش. آن هم با زیر عکس پرافاده‌ای از خودش!

در و دیوار پر است از این ایرادها. بنرها و بلیبوردها پر است از این غلط‌ها. شعارها، تلویزیون، همه و همه آن لب و لپ و مو و عضلهٔ عظیم متورمی شده‌اند که ویراستار نمی‌تواند نبیندشان. مگر اینکه ذهنش به تنظیمات اولیه برگردد. امیدوارم هیچ آرایشگر و بدنسازی به این مرحله نرسد که هرجا سر می‌چرخاند لب و موی زشتِ خالص و عضلهٔ بدقواره ببیند. به‌قول مادربزرگم، نصیب گرگ بیابان نشود. این درگیری دائمی و تجربهٔ شبانه‌روزی از ضعف نوشتار عمومی اعصاب و روان ویراستار را بمباران می‌کند. ممکن است کسی بگوید ای آقا، ای خانم، وقتی مردم نان ندارند بخورند و از چپ و راست قرض و قوله و بدبختی رو سر همه هوار می‌شود چه جای این حرف‌هاست؟ دل خوش سیری چند مشتی؟ فکر نان باش که خربزه آب است. مملکت را چاپیده و قاپیده و گا…ده‌اند تو به فکر املا و انشایی؟

می‌گویم که بله. حتا اگر مملکت روی هوا باشد و خاک و آب و هوا و میوه و همه‌چیزش به ف فنا رفته باشد من همچنان دغدغه‌ام کلمات و نوشتار است. بهتر است همه بتوانند اعتراض و گزارش وخامت زندگی‌شان را درست و مؤثر بنویسند. بهتر است بتوانند خودشان درست و دقیق بنویسند تا نیازمند کسی یا کسانی دیگر نباشند که آیا بیایند آیا نیایند حرفشان را از زبان خودشان بزنند. فحش را هم بهتر است درست بنویسیم. اعتراض را. متلک را. جملهٔ عشقی را. درخواست کاری را. نوشتار چیزی‌ست که ما آدم‌های امروز را از آدم‌های خدا سال پیش متمایز می‌کند. ورنه چه فرقی می‌کرد حالا به دنیا بیایی یا ده‌دوازده هزار سال پیش؟ بله، حق دارید بپرسید که اینها کار حکومت و نظام آموزشی است و ما را سننه؟

می‌گویم که صحیح. حق دارید. اما مگر در همهٔ موارد منتظر مانده‌ایم که آنها بیایند کاری کنند. مگر در خیلی از موارد چشم امید از آنها نبریده‌ایم و خودمان دست‌به‌کار نشده‌ایم؟ اعتراض به‌جای خود. حق و وظیفهٔ همیشگی شهروندهاست. اما واقعاً خودمان هم کاری از دستمان برنمی‌آید؟ نمی‌گویم همه برویم چند جلد کتاب درست‌نویسی بخریم بخوانیم. خوش‌خیالی است چنین حرفی. اما شاید بتوانیم ماهی چند بار چند دقیقه از همین ویدئوهای یوتیوبی یا اینستاگرامی دربارهٔ زبان و نوشتار و این چیزها ببینیم. صفحاتی هستند که دارند همین حرف‌ها را می‌زنند و عملی و ساده نشان می‌دهند که چطور می‌شود درست نوشت. دیده‌اید؟ حوصله کرده‌اید بخوانید؟ بین این‌همه صفحات خوشگل و نایس و نازنازی جایی هم برای خواندن آنها باز کرده‌اید؟ چنین صفحاتی را می‌شناسید؟ حق می‌دهم اگر نکرده باشید یا نشناسید. ولی می‌دانم که با این وضع همچنان لب و لپ و عضله‌های سرگردانی می‌بینم که دوست دارم نبینمشان. شما جای من بودید چه می‌کردید؟

قبلی / بعدی

به اشتراک بگذارید

قبلی / بعدی

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram