سماع راست ◇ ابوذر کریمی
امین حدادی ◇ گزارش گمانشکن
زبانهای ایرانی ◇ امیر زمانی
آزاد عندلیبی ◇ +من
بوطیقای شهر ◇ بهزاد ملکپور
کسرا سعادت ◇ هاراکیری
خُردهبُرده ◇ محمدرضا پورجعفری
نیما جانمحمدی ◇ بیتنصدا
بداهه، ناپیدایی و فرمهای فانی
پساپارسیّت ◇ سامان صمدی
داریوش آشوری ◇ جستار
تنهای طاغی ◇ لیلا نیکان
مهدی استعدادی شاد ◇ فراغبال
اهونور ◇ شکوفه محمدی
فرشین کاظمینیا ◇ چه دانی بوک
مشت خاکستر ◇ فرشته مولوی
تاریخِ تونلوحشتی و تکلیف امید
مانی پارسا ◇ ایران…
واتگر ◇ عباس سلیمی آنگیل
علی اصغر حقدار ◇ ادبیات و مشروطیت
آن انگشت اشاره ◇ مازیار اخوت
مژده الفت ◇ پاراگراف
نیمفاصله ◇ نجمه موسوی پیمبری
رامین احمدی ◇ ققنوس در آینه
دیروز، امروز، فردا ◇ وازریک درساهاکیان
یارعلی پورمقدم ◇ زبانزد
بیناب ◇ بابک بیات
نگین کیانفر ◇ زیر و بم
باغهای معلق ◇ آیدا مرادی آهنی
علی شاهی ◇ کارتافیلیا
شور فاصله ◇ امین بزرگیان
مهرک کمالی ◇ قصهی بقا
نقطه عطفی در داستاننویسی ایران
محسن یلفانی ◇ یار و دیار
نسیم خاکسار ◇ دور از مادر
دور از مادر، یله بر یالهای پریشان اندوه
یادایاد ◇ سرور کسمایی
سروش سیدی ◇ کائوسموتیکس
تار و پود ◇ یاسمن اسماعیلی
زهرا خانلو ◇ باروت
مهمانی سنگ◇ سهراب مختاری
معنا و استتارِ معنا در شعر پل سلان
در بخشی از کتاب «مواجهه»، میلان کوندرا، از دوستی حرف میزند. مینویسد:
در زمانهی ما، مردم آموختهاند که دوستی را ــ با لحن متکبرانهی سلامت اخلاقی، حتی ــ تابع آنچه «عقیده» نام گرفته ببینند. پختگیِ بسیار لازم است تا بفهمیم که نظرهایی که برایشان جر و بحث میکنیم، چیزی بیش از فرضیات مطلوبمان نیستند. ضرورتاً ناکاملاند. احتمالاً گذرایند؛ و فقط اذهان محدود میتوانند خود را معادل قطعیت یا حقیقت بدانند. درست برعکسِ وفاداری شکننده به یک اعتقاد، وفاداری به یک دوست یک فضیلت است. شاید تنها فضیلت؛ تنها فضیلتِ باقی مانده.
این تعبیر از دوستی که فراتر از عقاید و منافع فردی میایستد و شانه به شانهی معرفتی برمیبالد که هیچ فردی را معادل حقیقت نمیداند، شاید همان شالودهایست که بی آن، هیچ ستون و بارویی پابرجا نخواهد ماند. در زمانهای که دوستی به فشردن دکمهای و دشمنی با فشردن دکمهای دیگر تثبیت میشود، به هنگامهای رسیدهایم که این تنها فضیلت باقیمانده نیز در معرض تهدید است.
اینجاییم تا دوستی کنیم: با زبانهای متفاوتِ یک جغرافیا، با فراز و نشیب تفکر در یک اقلیم، با سکوت و غریو بدنها، در خانه و در غربت. رسم دوستی اما دل سپردن است، خودانتقادیست، حقطلبیست، پذیرش است و صبوری و ممارست. طلسم دروازهمان کلام کوچک دوستی است. دوستان تازهای به جمعِ ما پیوستهاند و دوستان دیگری نیز در راهند. در این شماره، ستونهای رسیده را یکی یکی بالا میبریم تا همدیگر را صبورانه پیدا کنیم.