لوگو مجله بارو

خبر کوتاه بود

خبر کوتاه بود

 [از نیم‌نگاهی به جنبش زن، زندگی، آزادی]

 

خبر کوتاه بود. در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ زندگی دختر جوان کردی که با برادرش به تهران سفر کرده بود به پایان رسید. زن کُردی مُرد. اما این خبر به رغم آن که می‌توان در جمله‌ی کوتاهی خلاصه‌اش کرد وزن بسیار داشت، حامل معناهای متعدد بود و حجمی از مرگ‌های دیگر هم بر شانه‌های نحیف آن سنگینی می کرد. مرگ زندگی جوان او چنان مظلومانه و باورنکردنی بود که انگار به‌تنهایی می‌توانست نماد همه‌ی مرگ‌هایی باشد که جایی در منطق طبیعت و هستی ندارند: مرگ کولبرها، مرگ کارگرانی که خودسوزی می‌کنند، مرگ زیبایی دختران دانش‌آموزی که صورتشان در آتش می‌سوزد، مرگ بکتاش‌ها،… مرگ آزادی. طرفه آن که نامش ژینا (زندگی) بود. مرگ «ژینا»، مرگ «زندگی». زندگی این پارادوکس را برنمی‌تابید، حق خود را می‌طلبید. و بر مرگ شورید: شورش «زن» که می‌خواست «زندگی» کند و «آزاد» باشد. شعار اوجالان شاید هیچ خانه‌ای بهتر از ایران نمی‌توانست پیدا کند، جایی که زن چنان سرکوب شده است که تن او لاجرم حلقه‌ی پیوند همه‌ی سرکوب‌های دیگر می‌شود، همه‌ی به‌حاشیه‌رانده‌شده‌ها، همه‌ی صداهای فروخورده. عصیان زن عصیان همه‌ی ستمدیدگان می‌شود، همه‌ی آنهایی که به خیابان می‌آیند به نهیب زن وجود خود است که برمی‌خیزند، زن آنها را فرامی‌خواند و همه‌ی آنها زن می‌شوند. قیام ژینا قیامی زنانه در معنای یک ذات هستی‌شناختی رهایی‌بخش نیست، قیام زنی تاریخی است که تن او عصاره‌ی سرکوب‌شدگی، و پیوندگاه همه‌ی تن‌های به‌جان‌آمده است.

قیام ژینا حاصل شکاف و گسل در زمین به‌ظاهر صلب و سختی است که خود از عمق‌گرفتن ترک‌های کوچک شکل گرفته است، ترک‌های کوچک در حیات جامعه، ترک‌های کوچک در حقیقت، در حقیقت‌ها؛ این ترک‌ها به گسل‌هایی منجر شدند که میدانی از عاملیت‌ها را آزاد کرد، سوژه‌هایی زاده شدند که حقیقت‌های جدید خلق می‌کردند. ناگهان آنچه تا دیروز به نظر می‌رسید می‌شود به آن تن داد تحمل‌ناپذیر و تخطی از مرزهایی ممکن شد. رابطه‌ی خویشتن خود با حقیقت دگرگون شد، رابطه‌ی خود با حقیقت، با حقیقت‌ها، حقیقت‌های لایه‌ها و سطوح متکثر وجود من. من کارگر، من مرد، من کرد، من بلوچ، من حاشیه نشین، من مرکزنشین. لایه‌ها و سطوحی که گاه با هم در تعارض‌اند و با یکدیگر سر جنگ دارند. آنچنان که بر همان اساس که نمی‌توان از «هویت» واحدی به نام ایرانی سخن گفت، هویت واحد کرد و ترک و بلوچ و… هم بی‌معنا می‌نماید. دگرگونی رابطه‌ی فرد با حقیقت از او سوژه‌ای می‌سازد که خود در میدان عمل مدام دگرگون می‌شود، به تعارض این لایه‌ها و این حقیقت‌ها آگاهی می‌یابد و رابطه‌ی خود با حقیقت را باز متحول می کند، حقیقت تازه‌ای می‌آفریند و از رهگذر ساختن امر نو سوژگی خود را محقق می‌کند، شکل‌های خلاقانه‌ی مبارزه در کف خیابان، برداشتن حجاب در ۷۵ سالگی با وجود حفظ اعتقادات مذهبی، وصیت جوانی که دم اعدام از دیگران می‌خواهد به جای هر مراسمی برایش شادی کنند و برقصند، و پیوستن کسانی به مبارزه که تا دیروز هم‌رنگ نظم حاکم بودند.

قیام ژینا صورت دیگری از مطالباتی است که مردم ایران بیش از صد سال است آن را به صورت‌های گوناگون فریاد زده‌اند، در قالب شورش، جنبش، انقلاب. صورتی دیگر و طبعاً رادیکال‌تر.گویی هر بار شوریدن بر مناسبات موجود، هر بار ورود به میدان سیاست و هر بار تلاش برای خارج‌کردن این میدان از انحصار، این مطالبات را از زوائدی که به کوچک‌شدن این میدان، کوچک‌شدن محدوده‌ی عمل آنان در این میدان یا بیرون‌رانده‌شدنشان از آن منجر می‌شود بیشتر پیراسته است. می‌توان گفت انقلاب ۵۷ در قیاس با انقلاب مشروطیت پتانسیل مبارزاتی بیشتری را آزاد کرد و روند حرکات اعتراضی با ضرباهنگ سریع‌تری جریان یافت. هربار به رغم سرکوب شدید گویی هم‌پالوده‌تر شد هم بیشتر شتاب گرفت. این زمینه‌ی داخلی در کنار تغییر در شرایط اقتصاد جهانی که ایران هم به‌رغم انزوا قطعاً بخشی از آن است و در چارچوب سازوکارهای آن عمل می‌کند، و مؤلفه‌های دیگری مثل شکل‌گیری و گسترش پلتفرم‌های نوین ارتباطی به این خیزش تعین رادیکال‌تری بخشیده است. تردیدی نیست که تکثر آنانی که در کف خیابان به دنبال تحقق مطالبات خود بودند و خواهند بود، تکثر لایه‌ها یا سطوح هویتی و حقیقت‌هایشان، به‌خصوص وقتی آگاهی به تعارض این سطوح به‌کندی رخ دهد یا اصلاً رخ ندهد، سبب طرح خواست‌هایی می‌شود که به نظر می‌رسد همسو با حرکت روبه‌جلو این قیام و گفتار رهایی‌بخش آن نیست بلکه بیشتر خواهان احیای «عظمت»، «اصالت»، «رفاه»، و از آن «عجیب‌تر «آزادی» گذشته است. چنین خواست‌هایی که هم‌اکنون هم بخش کوچکی از مطالبات مردم را نمایندگی می‌کنند حتماً در جریان تعمیق مبارزات هرچه بیشتر رنگ خواهند باخت و در سیر این مبارزه که کوتاه هم نخواهد بود، خواست‌هایی همسو با شعار مترقی زن، زندگی، آزادی هرچه بیشتر گسترده خواهند شد. اساساً شکل کنش در این جنبش و پراتیک مبارزاتی آن هم تجسم همین شعار بوده است. این جنبش با نفی هرگونه سلسله‌مراتب در سازماندهی، با نفی رهبری فردی و حتی هر نهاد جزم‌اندیشی که قدرت رهبری را به انحصار خود درآورد، شکل سیاست مطلوب خود در آینده را از هم‌اکنون نشان می‌دهد: مخالفت با انحصار قدرت در دست فردیت یا نهادی که قرار است گفتار خود را حاکم و گفتارهای آلترناتیو را خاموش، سرکوب و حاشیه‌ای کند؛ و درعوض اعمال مستقیم قدرت و تصمیم‌گیری برای حیات جمعی به دست خود مردم در چارچوب نهادهای دموکراتیک و کاملاً مردمی. خواستی که در بیانیه‌ی زیبای شورای سازماندهی کارگران پیمانی شرکت نفت به صریح‌ترین صورت تجلی یافته است:

«ما هیچ‌گونه اعمال قدرتی از بالای سر خود را چه در کار چه در زندگی برنمی‌تابیم. خواست ما اداره‌ی شورایی و جمعی جامعه است. اعلام این خواست‌های حداقلی اولین قدم برای اعمال اراده‌ی جمعی ما مردم برای اتحاد و رقم‌زدن سرنوشت و آینده‌مان است.»

اما تعمیق مبارزه در گرو تلاش برای نقد مداوم خود و نقد و واکاوی دائم جنبش و شیوه‌های عمل و خواست‌های آن است، تلاش برای گسترش افق آن، خلق شکل‌های تازه‌ای در سیاست که لزوماً همانند شکل‌های موجود اعمال قدرت در جهان نیستند، و فراتر رفتن از آنچه نظم حاکم بر جهان به شیوه‌های گوناگون بر آن تحمیل می‌کند. آیا این جنبش می‌تواند پویایی و خلاقیت خود را حفظ کند؟ آیا قادر است شکل‌ها و حقیقت‌های تازه به جهان عرضه کند؟ برای تحقق چنین خواست‌هایی چه باید کرد؟ پرسش‌های بسیار دربرابر ماست و وظیفه‌ی سخت یافتن پاسخ‌هایی برای آنها.

 

فاطمه ولیانی

 

 

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

یک دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram