اردوان ما و اردوان فرانسویها
«مغرور همچون اردوان»1، این اصطلاحی است که فرانسویها برای توصیف یک فرد مغرور و در معنای منفی آن به کار میبرند. «اَرتابان»، «اَرتبان» یا «اَردوان» همان نام ایرانی چندین پادشاه از سلسلهٔ اشکانیان است که با مرگ آخرین آنها یعنی اردوان پنجم یا اشک بیست و نهم در سال ۲۲۴ میلادی، پایان این دودمان رقم میخورد. جالب اینجاست که چنین اصطلاحی در زبان فارسی وجود ندارد و هرگز هم وجود نداشته است. به جز متون پژوهشی و تاریخی قدیمی و معاصر، نام اردوان در ادبیات فارسی نه به مناسبت غرور بیپایهاش، بلکه بیشتر به عنوان مثال و اندرزی برای درس گرفتن از روزگار و سرنوشت آمده است. در ادبیات و اسطورهها، نامهای حقیقی با نامهای خیالی در هم میآمیزند و گاه یکی میشوند. اردوان هم با آن که یک شخصیت تاریخی حقیقی است، نامش در ادبیات کهن فارسی با نام پادشاهان افسانهای مثل دارا و کیقباد همراه شده است. ابیات زیر نمونهای از اشعاری است که در آن شاعر از اردوان یاد میکند و مفهوم اندرز و درس گرفتن از تقدیر در آن دیده میشود:
جهان مردهریگ است از هر دوان
اگر اردشیر است و گر اردوان
(اسدی طوسی)
منسوخ گشت قصهٔ کاوس و کیقباد
افسانه شد حکایت دارا و اردوان
(ظهیرالدین فاریابی)
اردشیر شیردل، اسکندر گیتیستان
افسر دارا و تخت اردوان بدرود کرد
(سلمان ساوجی)
در فرهنگ دهخدا، زیر درآیند «اردوان» آمده است:
«اردوان (ارتبان)، ارتهپان. نام عدهای از ایرانیان باستان و از آن جمله پنج تن از شاهان اشکانی و نام پادشاهی بوده از نسل گشتاسب. (برهان قاطع) […] این نام مرکب است از ارته [به معنی] تقدس و درستکار و بان یا پان به معنی حافظ و حامی و نگهبان و اردوان به معنی نگهبان درستکاران است. در فرهنگ رشیدی آمده: “معنی ترکیبی آن نگاهدارندهٔ خشم” است و آن صحیح نیست.»
در میان خود فرانسویزبانان نیز شاید کسی را پیدا نکنید که ارتباط میان این اصطلاح و تاریخ ایران را بداند. حتا منابع معتبر علمی و فرهنگهای فرانسوی از جمله اونیورسالیس2 و نیز سایتهای مرجع اینترنتی در مدخل این اصطلاح، ضمن اشاره به نام شاهان اشکانی به طور مشخص قید کردهاند که نام اردوان در این گزاره هیچ ارتباطی با پادشاهان ایرانی ندارد. این منابع به درستی توضیح دادهاند که اردوان برگرفته از نام قهرمان «خیالی» رمانی به نام کلئوپاتر (یا کلئوپاترا، آنگونه که در فارسی نوشته میشود) است. این رمان که یک اثر عظیم سیزده جلدی است و یکی از نخستین آثار ادبی منثور در تاریخ فرانسه به شمار میرود، اقتباسی از شخصیت تاریخی معروف کلئوپاتراست و نویسندهٔ آن گوتیه دوکوست دو لاکالپرونِد3 نام دارد. او با آن که نویسندهٔ باقریحهای بود، در ابتدا از سوی معاصران خود مورد بیمهری و حسادت قرار میگرفت، اما رفتهرفته مورد توجه واقع شد. مادام دو سِوینیه4 که زمانی آثار دولاکالپرونِد را داستانهایی «پر از واژگان زشت» خوانده بود، بعد از چاپ کلئوپاترا اذعان میکرد که ماجراهای قهرمانانه و شوالیهگری این نویسنده سرشار از «احساسات زیبا» ست. مادام دو سِوینیه خود نویسندهٔ بزرگ ژانر «رمان نامهنگارانه» یا «اپیستولر»5 در سدهٔ هفدهم بود. دایرهٔالمعارف فرانسوی اونیورسالیس ذیل درآیند دولاکالپرونِد مینویسد که اگر چه کتابهای این نویسنده امروز دیگر تقریبن هیچ خوانندهای ندارد، اما تنها یکی از شخصیتهای او یعنی اردوان، از طریق اصطلاح «مغرور همچون اردوان» در زبان فرانسه ماندگار شده است.
اردوان در رمان کلئوپاترا شخصیتی بیمایه، خودبین و با سری پر از باد و نخوت است. ریشهٔ چنین توصیفی از اردوان معلوم نیست، ولی شاید به لحاظ آن که اردوان پنجم آخرین پادشاه از سلسلهٔ اشکانیان بوده و سرانجام مکنت و غرور او به شکست در برابر اردشیر بابکان انجامید، نویسنده او را سزاوار چنین توصیفی یافته است. از آنجا که این اصطلاح در متون فرانسوی پیش از سدهٔ هفدهم دیده نشده و از دیگر سو، نشانی از آن در ادبیات و زبان گفتار فارسی نیز به چشم نمیخورد، بنابراین نظریهٔ مطرح شده در منابع و فرهنگهای فرانسوی مبنی بر این که رمان فرانسوی منشأ آن بوده، بسیار باورپذیر به نظر میرسد. در عین حال این پرسش مطرح میشود که خود دولاکالپرونِد نام اردوان را از کجا آورده تا قهرمان داستان خود را این گونه بنامد؟ زیرا او در هیچ کجا برای خوانندگان آثارش توضیحی مبنی بر ریشهٔ اقتباس این نام به دست نمیدهد.
در سدهٔ هفدهم، یعنی زمان استیلای مکتب کلاسیسیسم بر ادبیات فرانسه، نویسندگان با رویکردی بنیادین به تاریخ یونان و روم باستان در پی احیای ارزشهای انسانی آرمانگرایانه در قالب ادبیاتی فاخر و فاضل بودند. آنها میکوشیدند تا با احیای فرهنگ پیش از سدههای میانه که خود آن را «دوران شرک» مینامیدند، بار دیگر به ادیان توحیدی که از شرق آمده بود، پشت کنند و به فرهنگ چندخدایی باستانی خود اروپا روی بیاورند. بنابراین به قول خودشان بنای «تقلید» از فرهنگ پیشنیان را گذاشتند و غنای ادبیات را به ویژه در آثار نویسندگان یونان و روم باستان جستند.
دو تمدن یونان و روم که به واسطهٔ جنگها و رقابتهای بیشمار با امپراتوری پارس، همواره نقطهٔ تماس دائمی اروپا با شرق را تشکیل میدادند، در عین حال سبب انتقال بخش مهمی از عناصر فرهنگی و زبانی بین تمدنهای دو سوی میانرودان بودهاند. نویسندگان کلاسیک فرانسوی، حین اقتباس از پیشینیان، به طور طبیعی به نامها و رخدادهای مهمی در خاور زمین برمیخوردهاند که از زبان مورخان و نویسندگان رومی و یونانی هم چون سنکا، سوفوکل، هرودوت و دیگران روایت شده بود. بیهوده نیست که بزرگترین نمایشنامهنویسان کلاسیک فرانسه یعنی پییر کورنی6 و ژان راسین7، هر یک نمایشنامهای به نام شخصیتهای تاریخی ایرانی دارند. کورنی در سال ۱۶۷۴ نمایشنامهای با عنوان سورنا8، سردار ایرانی مینویسد که در آن شخصیت اصلی داستان را در میانهٔ انتخاب دو زن یعنی ماندانا و اوریدیس، نمادهای انقیاد سیاسی و آزادی فردی قرار میدهد.
ژان راسین نیز یک سال پیش از آن، یعنی در سال ۱۶۷۳، نمایشنامهٔ مهرداد9 را نوشته بود. قصهٔ این تراژدی، قصهٔ مهرداد ششم، پادشاه منطقهای در حوالی دریای سیاه است که در پی خیانت پسرش، کشته میشود. خود دولاکالپرونِد نیز به جز حکایت اردوان در کتاب کلئوپاترا، داستانی دارد به نام مرگ مهرداد10 که آن هم به سرنوشت پادشاه دیگر اشکانی اشاره دارد. در عین حال نه دولاکالپرونِد و نه هیچ یک از نویسندگان دیگر فرانسوی واژهٔ «اردوان» را به شکلی که امروزه در فارسی گفته و نوشته میشود ثبت نکردهاند، بلکه آن را به همان صورت تطور نیافتهٔ قدیمی که یونانیان از پارسیان شنیده بودند، یعنی «ارتبان» نوشتهاند.
دومینیک لانفان، پژوهشگر دانشگاه استراسبورگ فرانسه در اثر مهم خود به نام پارسیان در نگاه یونانیان11 از شخصیتی تاریخی به نام «اَرتابانوس»12 هیرکانی که در منابع یونانی به عنوان قاتل خشایارشا از او یاد شده، نام میبرد. نام پارسی این فرد احتمالاً همان «ارتابان» یا اردوان بوده که یونانیان آن را به شیوهٔ خود ضبط کردهاند. به نوشتهٔ دیودور13 (یا دیودوروس) مورخ یونانی، این فرد که فرماندهٔ گارد محافظان شخصی خشایارشا بوده، در پی توطئهای به اندرونی کاخ خشایارشا راه یافته و او را به طمع پادشاهی به قتل میرساند، اما در نهایت خود به دست اردشیر، پسر خشایارشا کشته میشود. شوربختانه دومینیک لانفان در کتاب خود نقلی از روایت یونانیان بعد از دوران هخامنشی نمیکند.
اما به نظر میرسد که نویسندگان کلاسیک فرانسوی بیشتر وامدار نامهای ایرانی بعد از دوران هخامنشی و به ویژه در عهد اشکانیان باشند. این مسأله البته منطقی به نظر میرسد زیرا اروپاییان بعد از حملهٔ اسکندر و تثبیت زمامداری سلوکیان در سرزمین پهناور ایران، فرصت تبادل و تعامل بسیار بیشتری با این فرهنگ داشتهاند و برخلاف دوران هخامنشی، تنها راه تماس فرهنگی و زبانیشان دیگر جنگ نبوده است. برای آنها به احتمال زیاد مهرداد اشکانی آشناتر از شاهان هخامنشی و نیز اشک بیست و نهم شناخته شده تر از ارتابانوس قاتل خشایارشا بوده است. بنابراین احتمال این که نام ارتابان در ادبیات کلاسیک اروپایی برگرفته از نام پادشاه اشکانی باشد، بسیار بیشتر است.
شکی نیست که تغییر در جزئیات واقعیتهای تاریخی در آثار ادبی بسیار دیده میشود تا جایی که گاه به مرز قلب واقعیت هم میرسد. این البته خاصیت و طبیعت ادبیات است که عنصر خیال را وارد داستان واقعی میکند. به همین ترتیب، اردوان اشکانی که امروز در زبان فرانسوی نماد فرد مغرور و پر نخوت است، در زبان فارسی چنین تصویری ندارد. به جز چند سکه با نقشهایی منسوب به اردوان و یک نقش برجستهٔ به شدت آسیبدیده و مخدوش در نزدیکی فیروزآباد فارس که پیروزی اردشیر بابکان، سرسلسلهٔ ساسانیان بر اردوان پنجم را نشان میدهد و در آن تصویر روشنی از آخرین شاه اشکانی نیست، مهمترین و بزرگترین نشان این پادشاه در نقش برجستهٔ معروف نقش رستم فارس به چشم میخورد. در این تصویر که در ضلع شرقی نقش رستم قرار دارد و خوشبختانه به میزان زیادی سالم مانده است، صحنهای از دیهیمستانی اردشیر بابکان، پایهگذار امپراتوری ساسانی دیده میشود. در زیر پای اسب اردشیر، پیکر اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی نقش شده و نقش قرینهٔ آن، اهریمن است که در زیر پای اسب اهورامزدا به تصویر کشیده شده است. در واقع در زیر سم ستوران، پیکرههای بر زمین افتادهٔ دشمنان شاه و اهورامزدا قرار دارند و پیروزی اردشیر بر اردوان همپایهٔ پیروزی اهورامزدا بر اهریمن جلوهگر شده است. اهورامزدا دست راستش را به سوی اردشیر ساسانی دراز کرده و دیهیم یا حلقهای را که از گل است و نوارهایی به آن آویخته شده به شاهنشاه اهدا میکند. در نمادشناسی ایرانی، دیهیم نمادی از فره یا توفیق ایزدی و آسمانی است که از سوی خدا به شاه و خانوادهاش داده میشد. اهورامزدا در دست چپ خود بَرسم مقدس زرتشتی را نگه داشته است. بر روی پوشش اسب اردشیر در زیر گردن و روی سینه، آویزی با سه دایره مزین به تصویر سر شیر قرار دارد. در زیر این آویز، نوشتهای به سه زبان پهلوی اشکانی، پهلوی ساسانی و یونانی وجود دارد که ترجمه آن چنین است: «این است پیکر مزداپرست، خداوندگار اردشیر، شاه شاهان ایران، که نژاد از ایزدان دارد، پسر خداوندگار بابک، شاه.» و بر روی اسب اهورامزدا نیز کتیبهای سه زبانه وجود دارد که اهورامزدا را چنین معرفی میکند: «این است پیکر خداوند اهورامزدا.» اما هر چه هست، با اردوانی سر و کار داریم که نه تنها دیگر هیچ غروری ندارد، بلکه به دست اردشیر زندگی خودش و دودمان پادشاهیاش از میان رفته است. او در این نگاره، هم از اسب افتاده، هم از اصل، بی آن که بداند روزی در جایی دیگر از این جهان و نزد مردمانی دیگر بدل به نماد «غرور» میشود!
به هر ترتیب، اردوان هم یکی از شخصیتهای تاریخی ایرانی است که از طریق کتابهای روم و یونان باستان به ادبیات کلاسیک اروپا راه یافتند. گر چه در قرون بعدی هم نویسندگان دیگری حکایتهایی از این شخصیتها نقل کردند و مثلاً به داستان کورش صغیر بازگشتند، اما رویکرد ادبیات فرانسه به تاریخ پیش از اسلام در ایران، بیشتر به همان دورهٔ کلاسیک بازمیگردد.
پانوشت
- Fier comme Artaban
- Universalis
- Gautier de Costes de La Calpronède
- Madame de Sévigné
- Epistolaire
- Pierre Corneille
- Jean Racine
- Suréna
- Mithridate
- La mort de Mithridate
- Dominique Lenfant, Les Perses vus par les Grecs, lire les sources classiques sur l’empire achéménide, Armand Colin, Paris, 2011
- Artabanos
- Diodore