لوگو مجله بارو

ابزارهای مفهومی نقد ترجمه

ابزارهای مفهومی نقد ترجمه (۲)

فنون و راهبردها، تکنیک‌ها و تاکتیک‌ها

حسن هاشمی میناباد

 

چکیده

ترجمه‌پژوهی در سه دههٔ‌ اخیر پیشرفت‌های چشم‌گیری داشته که حوزهٔ نقد ترجمه از آن بهره برده‌ و در رشد و بالش آن سهیم بوده‌ است. در سلسله مقالات «ابزارهای مفهومی نقد ترجمه» می‌خواهیم مفاهیم بنیادی و پرکاربرد این عرصه را به‌منظور بهبود نقد ترجمه معرفی کنیم. بیشتر نقد و بررسی‌های ترجمه که در مطبوعات انتشار می‌یابند در انتقال مسئله و اِشکال و ایراد و نیز مزایا و محاسن ترجمه دچار اشکال هستند و تنها غلط را معرفی می‌کنند و درست آن را پیشنهاد می‌دهند و از بیان علمی بی‌بهره‌اند. البته در نقدهای دانشگاهی استفادهٔ مناسبی از نظریه‌ها و مدل‌های ترجمه در توصیف موضوع می‌شود. در این شماره آن دسته از ابزارهای مفهومی ترجمه را بررسی می‌کنیم که به عمل و فرایند و نتیجهٔ‌ ترجمه مربوط می‌شوند و راه‌کارهایی هستند برای یافتن راه‌حل‌های بهینه برای حل مشکلات ترجمه و نقد آن.

کلیدواژه

نقد ترجمه، راهبردهای ترجمه، راهبردهای نقد ترجمه، افت و تشدید، تغییر شیوهٔ بیان، معادل، جبران، تصریح، بیگانه‌سازی، بومی‌سازی

 

در شمارهٔ قبل اشاره شد که در نقدهای ترجمه عمدتاً به‌اشتباه و لغزش‌گاه‌های ترجمه اشاره می‌شود. صِرف بیان اشتباه و آوردن ترجمۀ پیشنهادی، جنبهٔ‌ آموزشی و اصلاحی مؤثری ندارد. چرا چنین اشتباهی صورت گرفته، منبع اشتباه چیست و راه‌حل‌های ممکن برای برای حال و آینده کدام است؟ از طرفی، از آن‌جا که منتقد ابزار مفهومی لازم برای بیان اندیشه‌هایش را ندارد، در توضیح و تبیین مشکل یا حسن ترجمه با مشکلاتی مواجه می‌شود، از زبان و بیان و واژگان لازم برای توصیف پدیدهٔ مورد نظرش محروم می‌ماند و خواننده نیز به‌درستی به کنهِ تفکر منتقد پی نمی‌برد.

در نقد ترجمه به ابزارهای مفهومی نیازمندیم. بعضی از این ابزارها کلی‌اند و بعضی دیگر اختصاصی. این‌ها را می‌توان نسبت به نوع و گونهٔ متن، هدف، مخاطب و… به‌کار بست. در این شماره به آن دسته از ابزارهای مفهومیِ ترجمه‌پژوهی می‌پردازیم که با عمل و فرایند و نتیجهٔ ترجمه سر و کار دارند و رویّه و روال، فن، راهبرد و راهکار و شیوه‌ای هستند برای یافتن راه‌حل‌های بهینه‌ای برای حل مشکلات ترجمه و نقد آن. برخی از آن‌ها اجباری‌اند و برخی اختیاری و بسته به ذوق و سبک کار مترجم.

 

یک

1و2 بومی‌سازی و بیگانه‌سازی   (Domestication and Foreignization)

لارنس ونوتی (۲۰۰۰) وقتی از میزان دخالت و جرح و تعدیل مترجم در متن اصلی صحبت می‌کند و مسئلهٔ پیدایی یا ناپیدایی مترجم در متن ترجمه‌شده را پیش می‌کشد، دو راهبرد عمدهٔ بومی‌سازی/ غرابت‌زدایی و بیگانه‌سازی/غرابت‌گرایی را مطرح می‌کند. بومی‌سازی یعنی تولید ترجمه به سبکی روان و شفاف، زدودن هرگونه غرابت و عنصر بیگانه، نزدیک‌کردن نویسنده به خواننده در پدیدآوردن ترجمه‌ای که روان و آشنا و قابل فهم و خوش‌خوان است، و دخل و تصرف‌هایی در برخی از ویژگی‌های فرهنگی متن مبدأ و زدودن کامل یا نسبی آن‌ها. بیگانه‌سازی عبارت است از ترجمه به‌گونه‌ای که ویژگی‌های متن مبدأ در متن مقصد عیان باشد، حفظ غرابت متن اصلی عمدتاً از رهگذر وام‌گیری واژگانی و گرته‌برداری و لفظ‌گرایی، بازتاب‌دادن هنجارهای زبان و فرهنگ مبدأ، خاطر‌نشان کردن این نکته به خواننده که دارد متن ترجمه‌شده می‌خواند و در نهایت نزدیک‌کردن خواننده به نویسنده.

برخی از مطالبی که در پی می‌آید در خدمت بومی‌سازی متن مقصد است و برخی دیگر در خدمت بیگانه‌سازی آن.

 

دو

3 افت در ترجمه   (Loss)

تضعیف یا کاهش گریزناپذیر معنا و ویژگی‌های سبکی و گفتمانی از مشکلات رایج ترجمه است. امکان اُفتِ ترجمه‌ای در تمام سطوح زبان (واژگانی، معنایی، نحوی، دستوری، متنی و سبکی) وجود دارد. این اتلافِ ارتباطی یا به‌دلیل تفاوت‌های زبانی و فرهنگی است یا به‌دلیل ضعف و بی‌دقتی مترجم، اما فرایند ترجمه خواه‌ناخواه مستلزم اُفت است چراکه حفظ تمام ظرایف زبانی و فرهنگی زبان مبدأ محال است. هرقدر زبان‌ها از هم فاصلهٔ بیشتری داشته باشند، میزان این افت‌ها هم بیشتر است. در فارسی در خطاب محترمانه به یک نفر از ضمیر «شما» استفاده می‌کنیم، فعل جمع را برای احترام به یک نفر به‌کار می‌بریم، یا می‌گوییم: «من عرض کردم…، شما فرمودید». این ویژگی‌های فارسی را نمی‌توان به انگلیسی انتقال داد. «من عرض کردم…، شما فرمودید» به انگلیسی می‌شود: «you said… I said…» که عبارت‌های خنثایی هستند و مقام و منزلت گوینده و مخاطب و احترام موجود بین آن‌ها را نشان نمی‌دهند. زبان فرانسوی و عربی دارای مقولۀ مذکّر و مؤنث واژگانی و دستوری هستند که بسیاری از این ویژگی‌ها در ترجمه به فارسی از بین می‌روند یا دقیقاً انتقال نمی‌یابند. افت به‌ویژه در مورد عناصر خاص فرهنگی، اصطلاح زبانی و تشبیه و استعاره و صنایع ادبی مانند جناس اتفاق می‌افتد. هِروی و هیگنز (۲۰۰۲) افت ترجمه‌ای را با افت انرژی مقایسه کرده و آن را طبیعی دانسته‌اند.

تفاوت‌های زبانی و فرهنگی باعث می‌شود که مترجم معادلی برای عنصر زبانِ مبدأ نداشته‌باشد یا به‌ناچار از اصطلاحات و معادل‌های غیردقیق و تقریبی استفاده کند.

به‌منظور مقابه با افت در ترجمه، از راهبردها و روش‌های گوناگونی استفاده می‌شود مانند شرح و بسط، افزایش و توضیح، اما مهم‌ترین آن‌ها «جبران» است.

 

4 تشدید   (gain)

شدّت و قوت‌گرفتن گریزناپذیرِ معنا و ویژگی‌های سبکی و گفتمانی هم مثل اُفت در ترجمه، از مشکلات رایج مترجمان است. این امکان در تمام سطوح زبان (واژگانی، معنایی، نحوی و دستوری، متنی و سبکی) وجود دارد. این تشدید یا به‌دلیل تفاوت‌های زبانی و فرهنگی است یا به‌دلیل ضعف و بی‌دقتی مترجمان. تشدید برعکس افت است.

بیشتر فرهنگ‌های دوزبانه و بیشتر مترجمان در مقابل ضرب‌المثل «Like father like son» از معادل «پسر کو ندارد نشان از پدر/ تو بیگانه خوانش مخوانش پسر» استفاده می‌کنند. ضرب‌المثل انگلیسی می‌گوید پدر و پسر مساوی هستند، ضرب‌المثل فارسی شدّت و قوّت بسیار بیشتری دارد و می‌گوید فرزندی که مثل پدر نیست، بیگانه است و درواقع او را از مقام فرزندی خلع می‌کند. عنصر انگلیسی حالت تساوی دارد و عنصر فارسی حالت مبالغه.

 

5 افزایش   (addition)

مترجم بر اساس بافت کلام و تحلیل واژگانی، دستوری و معناییِ واحدهای واژگانی زبانِ مبدأ، چیزی را به متن ترجمه‌شده اضافه می‌کند. این افزایش از خود مترجم و بنا به ذوق و سلیقهٔ او نیست بلکه مقتضیات متن و نیز زبان مقصد است که آن را الزامی می‌کند. مترجم «هم که» را با توجه به بافت اضافه کرده:

“Nearly all our best men are dead! Carlyle, Tennyson, Browning, George Elliot! – I’m not feeling very well myself.”

«تقریباً همهٔ نوابغ ادبی ما از دنیا رفته‌اند: کارلایل، تنیسون، براونینگ و جورج الیوت! من هم که چندان حال خوشی ندارم!» (رضی هیرمندی، 1384: 27)

رهاتسک در ترجمۀ حکایتی از گلستان falsely را به ترجمه‌اش افزوده:

«پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده‌است.»

“I complained to one of the sheikhs that a certain man had falsely accused me of lasciviousness.

(Rehatsek, 2004: 280)

 

6 حذف، کاهش   (omission, reduction, subtraction)

حذف را نه می‌توان راهبرد و روش به‌شمار آورد و نه می‌توان توصیه کرد اما در مواردی چاره‌ای جز آن نیست، مثلاً به‌علت مسائل اخلاقی یا دینی، سانسور و موقعیت‌هایی که مفاهیمی با ذوقیات و فرهنگ زبان مقصد سازگار نیست، مترجم مجبور می‌شود بخشی از پیام را برنگرداند.

درصورتی‌که معنای واژه‌ای در روال کلی متن چندان مهم نباشد و از طرف دیگر، ترجمۀ آن به‌دلیل نبودن معادل، در امر ارتباط اخلال ایجاد کند می‌توان آن را حذف کرد، به شرط آن‌که نقش مهمی در درک مطلب نداشته‌باشد. بدیهی است عناصر مهم و کلیدی قابل حذف نیستند و این کار نباید بهانه‌ای به دست مترجم بدهد که هرجا خود را ناتوان دید یا تنبلی کرد یا تعجیل داشت به این تمهید متوسل شود.

وقتی حفظ واژه یا عبارت باعث پیچیده‌شدن ساختار جمله شود، موجب تکرار و حشو مخلّ در زبان مقصد شود، متن را غیرعادی سازد، درجهٔ طبیعی بودن زبان را کاهش دهد، و سلاست و روانی را مخدوش سازد، می‌توان آن را حذف کرد. شایان تأکید است که این موارد با حذف واحدهای واژگانی زبان مبدأ با دلایل شخصیِ مترجم مانند ضعف یا تنبلی و تعجیل کاملاً متفاوت است.

 

7 رقیقسازی   (attenuation)

از شدّت و حدّت مفهومی که در متن مبدأ پررنگ است، معمولاً به دلایل ایدئولوژیک و اخلاقی، کاسته می‌شود و به‌جای آن یک مفهوم رقیق‌تر و بی‌خطرتر می‌آید و مترجم مثلاً از حسن تعبیر استفاده می‌کند. بعضی از مترجمان، زبان عامیانهٔ متن مبدأ را به زبان معمولی و گفتاری بر می‌گردانند چراکه زبان عامیانه را مناسب شأن متن و ترجمه نمی‌دانند. رقیق‌سازی به دلایل اخلاقی و تفاوت فرهنگی در ترجمۀ ادبیات کودک بیشتر به‌چشم می‌خورد.

 

8 تصریح   (explicitation, explication)

در فرایند تصریح، اطلاعاتی که به‌طور تلویحی در متن مبدأ وجود دارد به روشنی در متن مقصد آشکار و اطلاعات پنهان اضافه می‌شود. مترجم معمولاً متن ترجمه را روشن‌تر و شفاف‌تر می‌کند درحالی‌که در متن اصلی چنین نیست. افزایش حجم ترجمه نسبت به متن اصلی از همین امر ناشی می‌شود.

مترجم اطلاعات ضمنیِ متن مبدأ و اطلاعات دستوری، معنایی و منظورشناسی و گفتمانی آن را در ترجمه از حالت پوشیدگی در می‌آورد و آن‌ها را با صراحت بیشتری بیان می‌کند. این کار به‌ویژه در مورد عناصر فرهنگی خاص زبان مبدأ صورت می‌گیرد. در این راهبرد، ابهام‌های دستوری و معنایی رفع می‌شود. مترجم از تلویح به‌سوی تصریح می‌رود و کلمات ربط و عبارات توضیحی می‌آورد. «علت این کار یا انتخاب و استفادهٔ آگاهانهٔ مترجم از فنون ]و ابزارهای مفهومی[ ترجمه است یا ویژگی متن چنین کاری را اقتضا می‌کند.» ( پالومبو، 2007: 47) اما در این کار نباید افراط کرد و به ساده‌سازی افراطی رسید.

تصریح از ویژگی‌های ذاتی ترجمه است و جزو همگانی‌های ترجمه به‌شمار می‌رود.

 

9 تلویح، پوشیدهگویی   (implicitation)

اگر مطلبی در زبان مقصد روشن باشد و تصریحِ آن موجب غیرطبیعی شدن متن شود مترجم به آن اشارهٔ ضمنی می‌کند یا به روش غیرمستقیمی پوشیده‌گویی می‌کند. تلویح برعکس تصریح است.

 

سه

10 شرح و بسط، تفصیل  (amplification, expansion, diffusion)

وقتی مترجم جزئیاتی را که در متن اصلی وجود ندارد به ترجمه‌اش می‌افزاید و واژه یا عبارت را تفصیل می‌دهد از این روش استفاده می‌کند. مترجم مجبور می‌شود خلأ اطلاعاتی در زبان مقصد را پر کند، مثلاً بعد از نوشتن  Ramadan (رمضان) با حروف انگلیسی، این توضیح را اضافه می‌کند:  the Muslim month of fasting.

امکان دارد مترجم در برابر واحد واژگانی زبان مبدأ از واژه‌های کمتر و کوتاه‌تری، با حفظ معنا، استفاده کند که به آن «تفصیل زبانی» می‌گوییم.

 

11 فشردهسازی   (compression, condensation, reduction)

مترجم آن‌گاه که اطلاعاتی به‌نظرش غیرضروری و نالازم اند یا حشو، آن‌ها را کوتاه‌تر می‌کند. فشرده‌سازی معمولاً برای جلوگیری از تکرار نابه‌جا در زبان مقصد و به‌منظور هرچه طبیعی‌تر کردن زبان ترجمه به‌کار می‌رود.

 

12 تفصیل زبانی   (linguistic amplification)

تعداد اقلام معادل بیشتر از تعداد اقلام واژه یا ترکیب زبان مبدأ است. مفهومی که در زبان مبدأ با دو عنصر بیان می‌شود، در زبان مقصد با سه یا چند عنصر بیان می‌شود. خسوف و کسوف در فارسی و عربی یک کلمهٔ تک‌واحدی است اما  lunar eclipse  و  solar eclipse از سه واحد واژگانی تشکیل شده:  + eclipse  (پسوند صفت‌ساز) -ar  sol/lun +. دقت کنید که در این جا هیچ تفاوتی به‌لحاظ معنا ایجاد نمی‌شود، تنها تعداد عناصر ترکیب در یک زبان بیشتر یا کمتر از زبان دیگر است. به‌همین دلیل با شرح و بسط و تفصیل / amplification  در بالا فرق دارد.

 

13 فشرده‌سازی زبانی  linguistic compression)

فشرده سازی زبانی برعکس مورد بالاست.

 

چهار

14 دگرگشت   (translation shift)

تفاوت‌های ساختاری بین متن مبدأ و متن مقصد را می‌توان دگرگشت خواند. این مفهوم را ابتدا کتفورد مطرح کرد (Catford, 1965: 73). وقتی کار مترجم، به‌علت تفاوت‌های زبانی و فرهنگی، از تناظر یک‌به‌یک می‌گذرد و به انحراف از تناظر صوری می‌رسد، تبدیل‌ها و دگرگونی‌هایی صورت می‌گیرد. دگرگشت انحراف از تناظر با متن اصلی و رسیدن به تغییری است که با توجه به ساختارهای نحوی و معنایی سبکی زبان مقصد صورت می‌گیرد. تعابیر و دسته‌بندی‌های گوناگونی از این مفهوم شده که در شمارهٔ بعد به‌تفصیل به آن‌ها می‌پردازیم.

 

15 تغییر مقولۀ دستوری   (transposition)

مقولۀ دستوری واحد واژگانی زبان مبدأ به مقولۀ دستوری دیگری در زبان مقصد تبدیل می‌شود. تغییر مقولۀ دستوری یکی از ویژگی‌های گریزناپذیر ترجمه است. do در جملهٔ خبری برای تأکید به‌کار می‌رود و مقوله‌ای دستوری است که اصطلاحاً به آن do تأکیدی می‌گویند. در مثال زیر وقتی قید «پاک» را در مقابل آن می‌آوریم از سطح دستور به سطح واژه‌شناسی می‌رویم:

“As I expected, you did forget my birthday.”

«همان‌طور که انتظارش را داشتم تولدم را پاک فراموش کردی.»

soon (قید) را می‌توان به «دیری نگذشت که» برگرداند. document (اسم) در عبارت original document، هسته است و original (صفت) وابستهٔ آن. در معادل فارسی آن «اصل سند» جای هسته و وابسته عوض می‌شود و در اصطلاح دستور زبان فارسی، ترکیب صفتی به ترکیب اضافی تبدیل می‌شود. «از قضا»ی قید را می‌توان به جمله‌وارهٔ  It happens that تبدیل کرد.

 

16 بازآرایی   (reordering)

ترتیب ارکان جمله (واژه، عبارت، جمله‌واره) در هر زبانی خاص خودش است و در ترجمه طبعاً باید رعایت شود. حتی ترتیب اجزای ترکیب‌های عطفی سادهٔ زیر که از نظر معنا و مصداق هیچ تفاوتی ندارند در فارسی و انگلیسی متفاوت است:

کمابیش  more or less  ؛ من و تو  you and I  ؛  دیر یا زود  sooner or later  ؛  شب و روز day and night

روح هر زبان، عناصر اطلاعاتی را به‌شکل خاصی در بخش‌های متفاوت جمله آرایش می‌دهد. قید زمان معمولاً در آغاز جملهٔ فارسی و در پایان جملهٔ انگلیسی می‌آید. مترجم به‌علت تفاوت ساختارهای دستوری، سبکی و روایی یا به‌خاطر تسهیل درک و فهم خواننده اجزای جمله را جابه‌جا می‌کند، به‌ویژه در جمله‌های مرکب.

 

17 تغییر جایگاه اطلاعات   (dislocation)

مترجم به دلایل زبانی یا فرهنگی، با یک توجیه منطقی یا طبق سلیقهٔ شخصی‌اش جای بخش‌هایی یا مطالبی از متن اصلی را عوض می‌کند.

 

18 عینی/ ملموس‌سازی   (concretization)

مقولۀ انتزاعی به مقوله‌ای عینی و ملموس تبدیل می‌شود که شاید با تعمیم هم همراه باشد. siblings واژه‌ای انتزاعی است که آن را به خواهرها و برادرها تبدیل می‌کنیم. اگر اصطلاح جغرافیایی Fumarole را به «دودخان» برگردانیم، مقوله‌ای غیرملموس را همچنان به مقوله‌ای غیرملموس برگردانده‌ایم اما «سوراخ آتش‌فشانی» گرچه معادل دقیقی نیست، ملموس است. مواردی از عینی‌سازی کاملاً اجباری است مثلاً در ترجمۀ «خرگوش» به انگلیسی باید مشخص کنیم که منظورمان rabbit است یا hare، یا اگر «دست» کسی در فارسی شکسته باشد باید به انگلیسی مشخص کنیم که عضو آسیب دیده hand  بوده یا arm.  در ترجمه از انگلیسی به روسی، مترجم مجبور است منظور نویسنده یا گوینده از meal را درک کند و سپس آن را به وعدهٔ غذا، صبحانه یا شام تبدیل کند. در ترجمۀ shotgun wedding به «ازدواج اجباری/ اضطراری» عینی‌سازی صورت گرفته‌است. برعکس این موارد هم صادق است، یعنی مقوله‌ای عینی در ترجمه به مقوله‌ای ذهنی تبدیل می‌شود.

 

19 آراسته‌سازی، ترفیع سبکی   (enablement)

برخی از مترجمان سبک ترجمه را ارتقا می‌دهند و فاخرتر از سبک متن اصلی می‌کنند. تصرفات واژگانی و دستوری‌ که محمد دهقانی در ترجمۀ روان‌شناسی دین (1386) کرده، سبک آن را بالاتر برده‌است مثلاً :

(455) بغایت توانا adapt in

(457) هماره حاضر  ever-available

(456 به «زن و زر» دست نیازیده‌بود  untouched by “woman and gold”

(453) گویند که  reportedly

(455) باری گفت  he once said

بعضی از مترجمان متن مقصد را آراسته‌تر و فخیم‌تر از متن اصلی می‌کنند و به آن رنگ ادبی بیشتری می‌زنند، حتی در متون غیرادبی. این موضوع با بازآفرینی تفاوت دارد چراکه در آراسته‌سازی فقط صورت و فرم زبان دچار ترفیع سبکی می‌شود.

 

20 منطقی‌سازی   (rationalization)

بدیهی است که ساختار نحوی زبان‌ها و ترتیب قرارگرفتن ارکان جمله در هر زبانی خاص خودش است و در ترجمه باید آن‌ها را رعایت کرد اما هستند مترجمانی که با تغییرات و جرح و تعدیل‌هایی که در نحوِ متن مبدأ انجام می‌دهند و ساختارهای آن را به میل خود و نه از سر اجبارِ زبانی، طوری تغییر می‌دهند که با نحو و قواعد آرایش ِکلامِ زبان مقصد مطابقت کند و بدین ترتیب به بافت نحوی و ساختارهای دستوریِ سبکی نویسنده آسیب وارد می‌کنند. این مترجمان درواقع سبک متن اصلی را برهم می‌زنند و به آن رنگ منطقی زبان خودشان را می‌زنند و از سبک و هدف نویسنده دور می‌شوند. منطقی‌سازی سبک نویسنده را تحریف می‌کند و گرایش‌های نحوی آن را نابود می‌سازد.

 

21 شکستن جمله و جمله‌واره   (partitioning)

گاهی جملهٔ زبان مبدأ آن‌قدر بلند و طولانی است که نمی‌توان آن را در قالب یک جملهٔ سلیس و قابل‌درکِ زبان مقصد ریخت یا عبارت‌های بلندی در جمله به‌کار رفته که ترجمۀ عین آن به بیانی روان و طبیعی نمی‌انجامد. مترجم جملهٔ بلند متن اصلی را به دو یا چند جملهٔ کوتاه(تر) تقسیم می‌کند. موفقیت در این کار مهارت فراوانی را می‌طلبد و مستلزم احتیاط‌هایی است ازجمله:

  • سبک متن اصلی در کلیت آن مخدوش نشود
  • ارتباط معنایی و رابطهٔ مفهومی جمله‌های حاصل با هم از بین نرود
  • جریان مفاهیم به‌راحتی و به‌روانی صورت پذیرد
  • ابهامی در معنا ایجاد نشود (هاشمی میناباد، 1396: 241)

 

22 یک‌پارچه‌سازی   (integration)

ادغام دو یا چند جمله در قالب یک جمله، برعکس مورد بالاست که همان احتیاط‌ها را در این‌جا هم باید رعایت کرد. یک‌پارچه‌سازی یعنی تبدیل دو یا چند جمله به جمله‌ای که همان معانی و ارتباط‌ها را داشته‌باشد. مهم‌ترین مسئله در این‌جا رعایت سبک نویسنده است. اگر جمله‌های کوتاه ارنست همینگوی یا جلال آل‌احمد را به‌دفعات زیاد در هم ادغام کنیم ویژگی سبکی این دو از بین می‌رود.

 

پنج

23 تغییر شیوهٔ بیان، تغییر زاویهٔ دید   (modulation)

زبان‌ها برای ارائهٔ مفاهیم از قالب‌های ویژه‌ای برخوردارند و اهل هر زبان برای پوشاندن جامهٔ الفاظ بر قامت معانی، شیوه‌های بیان خاصی به‌کار می‌برند. وقتی جمله یا بخشی از متن به روش‌های مستقیم و معمول ترجمه می‌شود متنی به‌دست می‌آید که از لحاظ دستوری درست است اما به گوش مترجم و خواننده به نوعی غیرعادی، غیرطبیعی و نامطلوب می‌آید. در این موارد تغییرات گسترده‌ای در سطحِ شناختی و دستکاری‌هایی در مقوله‌های ذهنی (نه الزاماً صوری و دستوری) لازم می‌آید و این ضرورت پیش می‌آید که زاویهٔ دید و ساختار معنایی عوض شود تا در عین حفظ معنا و ویژگی‌های منظورشناختی و گفتمانی، متنی طبیعی و آشنا در زبان مقصد پدید آید. البته تغییر شیوهٔ بیان گاهی مستلزم دگرگونی‌های دیگری مانند تغییرات دستوری است.

در انگلیسی و فارسی دفتر اشیای گمشده / property lost داریم اما در فرانسوی دفتر اشیای یافت‌شده/ trouvés دارند. این مبحث را به‌خاطر اهمیت آن در شمارهٔ بعد به‌تفصیل بررسی می‌کنیم. چند مثال:

This new plane seats 400 passengers.

ظرفیت این هواپیمای جدید 400 نفر است.

We have outgrown this building.

در این ساختمان دیگر جا برایمان تنگ شده/ این ساختمان دیگر برایمان کوچک است.

The agreement has one year to run.

یک سال به انقضای قرارداد مانده‌است.

It’s heavy on petrol.

مصرف بنزینش زیاد است.

 

24 ترجمه/تبدیل مثبت به منفی یا برعکس   (antonymic/antonymous translation)

گاهی مفهومی که در زبان مبدأ به‌صورت منفی بیان می‌شود معادل منفی در زبان مقصد ندارد و ترجمه به همان شکل منفی در زبان مقصد، طبیعی و پذیرفته نیست. بنابراین مترجم جملهٔ منفی را به مثبت تبدیل می‌کند. این روش ترجمه را وینی و داربِلنه (1995) و به‌تبع آن‌ها دیگران زیرِ مقولۀ تغییر شیوهٔ بیان بررسی کرده‌اند اما به‌خاطر اهمیت و راهگشا بودن این روش، آن را جداگانه مطرح کردم (در منابع ترجمه‌پژوهی روسیه و اروپای شرقی هم این مفهوم  عموماً به‌صورت مستقل می‌آید.) گاهی شکل منفی هم در زبان مقصد رایج است اما شاید کاربرد سبْکیِ کمتری داشته‌باشد یا مترجم از آن استفاده نکرده‌باشد.

تو که حالت خوبه!    You can’t be sick!

ساکت ماندم.    .I didn’t say anything

تا آخر عمر ترکت نمی‌کنم.    I will stay with you until I am dead

خودت را داخل دردسر نکن.   Keep out of trouble.

ویروس‌ها آن‌قدر ریز هستند که نمی‌توان آن‌ها را با میکروسکوپ‌های کوچک مشاهده کرد.

Viruses are too small to be seen by light microscopy.

این فن هنوز باید در آینده بررسی شود.   This technique remains uninvestigated.

 

25 ترجمۀ اسلوبی، ترجمۀ اصطلاحی   (idiomatic translation)

اولین معنای idiomatic translation برگرداندن اصطلاح زبانی متن مبدأ به اصطلاح زبانی (یا استعاره و تشبیه و ضرب‌المثل) در زبان مقصد است اما معنای دوم آن عبارت است از ترجمه‌ای که در عینِ رعایت پیام متن مبدأ، در آن استفادهٔ (نسبتاً) بیش‌ از حدی از قالب زبان و بیان، اصطلاحات زبانی، استعاره‌ها، ضرب‌المثل‌ها و عبارت‌های قالبی زبان مقصد شده‌باشد. در این روش، متن اصلی به‌لحاظ صورت‌های زبانی نه معنایی به‌نوعی بازآفرینی می‌شود و حتی اصطلاحات و تشبیهاتی به‌کار می‌رود که در متن اصلی نیست. این کار چه بسا به بهای قربانی‌کردن برخی از ریزه‌کاری‌های معنایی متن مبدأ یا بروز تفاوت‌هایی در سبک و سیاق آن شود مثل کاری که احمد شاملو به‌ویژه در ترجمۀ دن آرام میخائیل شولوخوف کرده، ترجمۀ اسلوبی به‌علت رعایت الگوهای زبان مقصد به مذاق خوانندگان خوش می‌آید.

 

شش

26 معادل فرهنگی   (cultural equivalent)

به‌جای عنصر فرهنگی زبان مبدأ از عنصر فرهنگی موجود در زبان مقصد استفاده می‌شود، با وجود این‌که امکان دارد تفاوت‌هایی بین این دو باشد. مثلاً چشم اسفندیار به‌جای پاشنهٔ آشیل به‌کار می‌رود.

 

27 همانندسازی، مشابه‌سازی   (adaptation)

اقتباس، مفهومی عام در ترجمه، عبارت‌است از الگوگیری از یک متن زبان مقصد و تولید متن مشابهی در زبان مبدأ به روش ترجمۀ بسیار آزاد، که در انگلیسی و بسیاری از زبان‌های اروپایی به آن adaptation -همراه با تفاوت‌های آوایی و املایی- می‌گویند. این عمل در مورد کل یک متن صورت می‌پذیرد که در این مقاله منظور نظر ما نیست. adaptation اگر در بخش کوتاهی، مثلاً واژه، عبارت، جمله، عنصر فرهنگی خاص زبان مبدأ و جز آن انجام شود به آن «همانندسازی» می‌گوییم. وقتی عنصر زبان مبدأ به‌ویژه واژهٔ فرهنگی، در زبان مقصد ناشناخته باشد، مترجم به‌ناگزیر موقعیت جدیدی خلق می‌کند تا بتواند با موقعیت اصل برابری کند یا نزدیک به آن باشد. بنابراین همانندسازی درواقع نوعی معادل موقعیتی است. واژه یا ترکیبی را جانشین عنصر زبان مبدأ می‌کنیم که بسیار شبیه آن است یا به‌نوعی با آن ارتباط دارد و نزدیک به آن است. ایرانیان در آغاز ورود به اسلام، نماز و روزه را جانشین صلوۃ و صوم عربی کردند. می‌گویند یک مترجم شفاهی فرانسوی با توجه به بافت و موقعیت کلام، کریکت بریتانیایی را به Tour de France (دوچرخه‌سواری سراسری، مهم‌ترین حادثهٔ ورزشی سال در فرانسه) برگردانده بود (وینِی و داربِلنه، 1995: 39).

همانندسازی نوعی جایگزینی فرهنگی است که از آن انتقادهایی شده، چون عنصر فرهنگی زبان مبدأ از بین می‌رود و چیزی جایگزین آن می‌شود که علاوه بر تفاوت‌های جزئی معنایی، چه بسا به‌لحاظ کاربردشناسی و منظورشناسی و مفاهیم ضمنی، متفاوت با اصل باشد.

 

28 جایگزینی فرهنگی   (cultural substitution)

مترجم از مصداق یا واژه یا عبارتی در زبان مقصد به‌جای مصداق یا واژه یا عبارت زبان مبدأ استفاده می‌کند که هردو نقش واحدی دارند. مثلاً اخیراً در برخی از دوبله‌های کارتن‌ها به‌جای ترانه‌ای که در متن فیلم اصلی وجود دارد از یک ترانهٔ ایرانی استفاده می‌شود. ترانهٔ کوچه بازاری فارسی جانشین ترانهٔ مورد علاقهٔ رانندهٔ تاکسی آمریکایی می‌شود. تبدیل مقیاس‌ها و واحد‌ها هم نوعی جایگزینی فرهنگی است، مثل تبدیل فرسنگ به کیلومتر یا واحد سنتی وزن «من» به کیلوگرم.

 

29 تعویض   (substitution)

مترجم عنصری را جانشین واحد واژگانی زبان مبدأ می‌کند که تفاوت‌هایی با آن دارد یا صریح‌ترین و مستقیم‌ترین معادل آن نیست. اگر یک ایرانی در فیلم یا در موقعیت ترجمۀ شفاهی، دستش را به نشانهٔ تشکر روی سینه‌اش بگذارد، مترجم می‌تواند آن را به Thank you! برگرداند. Joseph و John در بافت کتاب مقدس به یوسف و یوحنا تبدیل می‌شوند. بعضی از اصطلاحات فنی انگلیسی مربوط به اتومبیل، در فارسی معادلی پیدا می‌کنند که اصالتاً روسی یا ترکی یا آلمانی است:

آفتومات برق (آفتومات یا آفتامات روسی است)  horn relay

سوند (در پزشکی، اصالتاً فرانسوی است)  catheter, probe

حتی ممکن است دو کلمهٔ زبان مبدأ با هم تعویض شوند:

واشر (حلقه‌ای پلاستیکی)  O ring

خود واشر از washer انگلیسی آمده.

سیب‌زمینی تنوری دقیقاً معادل potato baked نیست ولی در فارسی به‌کار می‌رود.

تعویض را در مورد عناصر پیرازبانی مانند آهنگ جمله، زبان بدن و اشارات سر و دست هم می‌توان به‌کار برد: تعجب کرد و گفت:«چه بد!»  «O, what a shame!»

در این روش در مواردی از معادلی استفاده می‌شود که همان معنای عنصر زبان مبدأ را ندارد اما زنگ آشنایی برای خواننده به صدا در می‌آورد و احتمالاً تأثیر مشابهی بر او بگذارد.

 

30 پیوند / کاشت فرهنگی   (cultural transplantation)

حذف عنصر فرهنگی زبان مبدأ و قراردادن عنصر فرهنگی زبان مقصد به‌جای آن، به بازنویسی متن در محیط زبانِ مقصد می‌انجامد، عناصر فرهنگی متن مبدأ کنار گذاشته می‌شوند و عناصر فرهنگی مقصد جای آن را می‌گیرند. اصغر رستگار (1393) در ترجمۀ نمایش‌نامهٔ در انتظار گودو ی ساموئل بکت، بند تنبان را به‌جای belt آورده (که البته مناسب بافت این اثر نیست). در ترجمۀ انگلیسی ماجراهای تن تن، نام فرانسوی کارآگاه Dupont (دوپون) و Dopond (دوپونه) به Thompson و Thomson تبدیل شده چراکه این دو نام در فرهنگ انگلیسی، رایج‌ترین جفت نام‌ها (مثل زهره و زهرا در فارسی) هستند. کاربرد این روش مستلزم دقت و هوش‌مندی است و موفقیت آن را نمی‌توان پیش‌بینی کرد. «پیشی و موشی»، بعد از مدتی کاربرد در فارسی نتوانست جای «تام و جری» را بگیرد.

 

31 آفرینش خودکار   (autonomous creation)

بعضی از مترجمان یا دست‌اندرکاران ترجمه و دوبله فکر می‌کنند که اگر عناصر فرهنگی زبان مقصد را به کارشان اضافه کنند اثرشان برای مخاطبان، جذاب‌تر خواهدبود. این روش در دوبلهٔ فیلم‌های خارجی در اسپانیا (آیکسِلا، 1996: 64) و ایران قبل از انقلاب و دوبلهٔ کارتون‌ها بعد از انقلاب به‌چشم می‌خورَد. این راهکار بسیار کم‌کاربرد است.

 

32 معادل زبانی   (linguistic equivalent)

وقتی مترجم در مقابل عنصر فرهنگی خاصِ زبان مبدأ، از یک معادل غیرفرهنگی معمولی استفاده یا آن را شرح و توصیف می‌کند و بار فرهنگی ویژهٔ آن را می‌زداید ترجمۀ زبانی، نه فرهنگی، کرده‌است. filthy feet در مقابل «پاهای نجس» (اسپراکمن، 2010) معادل غیرفرهنگی است، چون مفهوم دینیِ «نجس بودن و اشکال شرعی داشتن» را منتقل نکرده.  Non-friend (اسپراکمن، 2010: 48) معادلی زبانی است که مفهوم وفاداری بین رفقا و خیانت به آن را در بر ندارد و واژه‌ای خنثاست.

 

هفت

33 تحلیل مؤلفه‌ای   (componential analysis)

ویژگی‌های معنایی واحدهای واژگانیِ زبان مبدأ تحلیل می‌شود و جزء معنایی اصلی و سپس یک یا چند مشخصهٔ دیگر آن ذکر می‌گردد. این کار، بسته به موقعیت، به افزایش، تفصیل یا تعمیم در ترجمه منجر می‌شود. بدین ترتیب، Pan خدای یونان باستان به «خدای طبیعت و گله و گله‌بان‌ها» برگردانده می‌شود. مثال دیگر:

قال گذاشتن   to keep somebody waiting and never show up

(امامی، 1389)

وقتی ایرج نیک‌آئین در اواخر دههٔ 40 شمسی کتاب‌های روان‌شناسی ترجمه می‌کرد و روان‌شناسی و مفاهیم آن هنوز در ایران به‌خوبی شناخته نشده‌بود، impulse را که (امروزه معادل «تکانه» یافته) چنین برگرداند: «کشش شدید روانی مقاومت‌ناپذیر». مورد دیگر: فرقهٔ مخالف کلیسای انگلستان پیرو عقاید جان وِسلی و همفکرانش Methodism.

تحلیل مؤلفه‌ای در ترجمه با آن‌چه در زبان‌شناسی به‌کار می‌رود متفاوت است ولی در ترجمه از همان ابزارهای زبان‌شناختی برای تحلیل استفاده می‌شود.

 

34 تعریف   (definition)

تعریفِ کوتاه واژه یا عبارت مشکل، معمولاً عنصر فرهنگی یا اصطلاح علمی و فنی، بعد از خودِ آن واژه یا عبارت می‌آید یا بیشتر در پانویس و پی‌نویس جای می‌گیرد:

بوندِشترات ــ مجلس عالی قانون‌گذاری آلمان ــ Bundesrat

بوندِشتاگ (مجلس دوم قانون‌گذاری آلمان) ــ Bundestag

همان‌گونه که در بالا نشان داده‌شده، تعریف داخل متن را می‌توان داخل خط تیره یا پرانتز آورد یا با کلمهٔ دیگری مانند «یعنی» مشخص کرد.

 

۳۵ دگرگفت   (paraphrase)

معنای واژه، به‌ویژه عنصر فرهنگی خاص و اصطلاح تخصصی، در قالب واژه‌های دیگر شرح داده می‌شود. طول و تفصیلی که در این روش می‌آید بیشتر از معادل توصیفی است. از سوی دیگر، وقتی شکل کامل نشانهٔ اختصاری و سرنام بیگانه را در زبان مقصد می‌آوریم، از این روش استفاده کرده‌ایم.

 

36 معادل توصیفی/ تشریحی/ توضیحی   (descriptive equivalent, description, explanation)

در این‌جا مفهوم و منظور عنصر زبان مبدأ در قالب چند واژه توصیف می‌شود. اذان را در انگلیسی به “”the call to prayer برگردانده‌اند. پل اسپراکمن (210: 50) سنگ صبور را چنین ترجمه کرده:

A patient and dependable listener

به‌جای panettone می‌توان نوشت: «کیک سنتی ایتالیایی که در شب سال نو می‌خورند.» معادل توصیفی معمولاً کوتاه است اما دگرگفت و پارافریز طول و تفصیل بیشتری دارد و تعریف هم مفصل‌تر است.

 

37 شرح   (gloss)

شرحی که برای واژهٔ فرهنگی ناشناخته یا اصطلاح تخصصی داده می‌شود یا در متن است یا در پانویس و پی‌نویس. می‌توان در متن بعد از پیورتن‌ها /Puritans اضافه کرد: «پروتستان‌های خشکه‌مقدس» یا آن را در پانویس آورد. امکان دارد شرح بدون واژهٔ زبان مبدأ باشد. breakfast nook بخش کوچکی است در آشپزخانهٔ امریکایی یا در کنار آن، همراه با میز کوچکی و یکی دو صندلی که معادلی در فارسی برای آن نداریم. «میز گوشهٔ آشپزخانه» شرح کوتاهی است برای آن.

 

38 یادداشت، پانویس، پینویس   (note, footnote, endnote)

توضیحاتی برای اقلام ناشناختهٔ زبان مبدأ در پایین صفحه یا آخر فصل یا کتاب، به‌منظور روشن‌ساختن آن‌ها می‌آید. این یادداشت‌های حاشیه‌ای و پانویس‌ها و پی‌نویس‌ها ماهیت‌های گوناگونی دارند ازجمله:

  • رفع ابهام و روشن(تر) کردن متن
  • توضیحات تکمیلی
  • ذکر اشتباهات متن اصلی
  • روزآمد کردن اطلاعات متن اصلی
  • اظهار نظر شخصی دربارهٔ مطالب متن اصلی
  • ارجاع به متنی دیگر یا جایی دیگر از خود متن
  • معادل بیگانهٔ اصطلاحات تخصصی (با یا بدون تعریف و توضیح)
  • املای بیگانهٔ اَعلام و اسامی خاص (با یا بدون تعریف و توضیح) (هاشمی میناباد، 1396: 178)

 

هشت

39 تعمیم   (generalization)

تعمیم یعنی استفاده از واژه و اصطلاح عام‌تر به‌جای عنصر زبان مبدأ. اگر داروغه و گزمه را به policeman ترجمه کنیم معنای عام این دو کلمه را منتقل کرده‌ایم. «پنجره» برای سه نوع متفاوت پنجره در فرانسوی که با “devanture, fenetre, guichet”  نشان داده می‌شود معادل تعمیمی است. پل اسپراکمن (2010) در ترجمۀ واژه‌های فارسی که بیشتر بار فرهنگی ایرانی دارند به تعمیم متوسل شده‌است:

drinker: عرق‌خور

to drink alcohol: نجسی خوردن

horrible swearing: فحش و ناسزای ناموسی

alcohol: کوفت و زهرماری (عرق)

monsters: یأجوج و مأجوج

استفاده از عنصری خنثا به‌جای واژهٔ فرهنگی خاص زبان مبدأ هم تعمیم به‌شمار می‌رود.

 

40 تخصیص ( particularization, specification)  

تخصیص برعکس تعمیم است.

 

41 ترادف   (synonymy)

وقتی معادل دقیقی برای واحد واژگانی زبان مبدأ وجود نداشته‌باشد (یا مترجم نتواند آن را پیدا کند)، مترجم از معادلی استفاده می‌کند که ارزش معنایی نسبتاً برابری با عنصر زبان مبدأ دارد و نزدیک به آن است. این کار معمولاً وقتی قابل توجیه است که عنصر بیگانه چندان مهم نباشد مثل صفت‌ها و قیدهای کیفیت. به‌گفتهٔ نیومارک (1988: 84) در این‌جا ایجاز مقدم بر دقت و صحت است. بیشتر مترجمان خوب و مسئول وقتی به این روش پناه می‌برند که چاره‌ای جز آن نمانده باشد و درواقع مصالحه می‌کنند. استفادهٔ مفرط و نابه‌جا از این راهبرد نشانهٔ ضعف مترجم است. «شرم»ی که طبق فرهنگ سنتی ایرانی باید در چشمان زنان و دختران باشد embarrassment نیست.  be got married به‌جای «به خانهٔ بخت رفتن» مفهوم ضمنی «خوشبخت شدن دختر از راه ازدواج» را ندارد. شایان ذکر است که ترادف در این‌جا به معنای هم‌معنی بودن نیست.

 

نه

42 مقولهنما   (classifier, specifier)

واژهٔ عام‌تری قبل از خودِ معادل می‌آید تا جنس و مقولۀ آن عنصر ناشناخته را روشن سازد و معنا و نقش آن را به‌آسانی منتقل کند. مقوله‌نما بیشتر همراه با عناصر فرهنگی خاص زبان مبدأ به‌کار می‌رود و درک معنای آن را تسهیل می‌کند. مانند فرقهٔ فریسیان، رود اِبرو، درخت سکویا.

 

43 برجستهسازی   (labelling)

واژهٔ نامتعارف زبان مبدأ در ترجمه، داخل گیومه یا کامای وارونه گذاشته می‌شود یا با حروف سیاه یا ایرانیک (ایتالیک در زبان‌های اروپایی) برجسته می‌شود. بدیهی است که این کار در اولین (و دومین) بارِ آمدنِ عنصر فرهنگی بیگانه صورت می‌گیرد و مترجم بعدها این نوع برجسته‌سازی و برچسب‌زنی را کنار می‌گذارد.

 

ده

44 معادل جاافتاده   (recognized/established equivalent)

ممکن است واحد واژگانی زبان مبدأ، به‌ویژه نام سازمان‌ها و نهادها، از قبل معادل پذیرفته‌ای در زبان مقصد پیدا کرده، در فرهنگ لغت آمده یا مردم آن را به‌عنوان معادل مناسب پذیرفته‌باشند. با وجودی که procrastination در اصطلاح روان‌شناسی به‌معنی اهمال‌کاری و مسامحه است، «تنبلی» به‌عنوان معادل آن در میان مترجمان عمومی و غیرمتخصص و مردم پذیرفته شده‌است. معادل رسمی که در این مقاله بررسی شده در همین مقوله می‌گنجد.

 

45 معادل رسمی   (official equivalent)

نام وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های رسمی کشورها را عموماً خودِ آن‌ها یا نهادهای مرتبط با ترجمه مثلاً بخش ترجمۀ بازار مشترک اروپا به‌شکل خاصی به‌زبان‌های دیگر ترجمه می‌کنند و به دیگران پیش‌نهاد می‌دهند یا آن‌ها را ملزم به رعایت همین شکل می‌کنند. شکل رسمی ترجمۀ دونالد داک را نهادهای اداری سوئد Kalle Anka تعیین کرده‌اند. (پدِرسِن، 2005)

 

46 معادل نقشی   (functional equivalent)

معادل نقشی بیشتر در مورد عناصر فرهنگی خاص زبان مبدأ و اصطلاحات تخصصی به‌کار می‌رود. واحد واژگانی ابتدا تحلیل مؤلفه‌ای می‌شود و سپس با استفاده از واژه‌های معمولی، نقش آن به زبان مقصد انتقال می‌یابد مانند sejim = پارلمان لهستان.

 

یازده

47 خنثاسازی   (neutralization)

خنثاسازی انواع گوناگونی دارد ازجمله تبدیل عنصر خاص فرهنگی به واژه‌ای معمولی، تعمیم یا تخصیص، زدودن صبغهٔ فرنگی و محلی، و زدودن ویژگی‌های سبکی متن مبدأ. تبدیل اصطلاح زبانی، تشبیه، استعاره، ضرب‌المثل و مانند آن به ترکیبی معمولی و به‌عبارتی دیگر آوردن معنا و تعریف آن‌ها نیز خنثاسازی به‌شمار می‌رود.

 

دوازده

48 گرتهبرداری، ترجمۀ قرضی   (calque, loan translation)

تک‌تک عناصر یک ترکیب زبان مبدأ، کلمه به کلمه، به زبان مقصد ترجمه می‌شود. «گرته‌برداری عبارت است از ترکیبی که اجزای متشکل آن جداجدا از اجزای ترکیب خارجی ترجمه شده و در کنار هم قرار گرفته باشد» (نجفی، 1370: ده). گرته‌برداری درواقع قرض‌گیریِ مفهوم است. «مواد اولیه‌ای که برای این نوسازی به‌کار برده می‌شود در زبان بومی موجود است ولی الگوی ترکیب از زبان دیگری گرفته می‌شود» (باطنی، 1373: 97). گرته‌برداری از این دو نظر با ترجمۀ لفظی تفاوت پیدا می‌کنند. نمونه‌هایی از گرته‌برداری:

مغزشویی   brainwashing                    آتش‌گشودن   to open fire

دوستدار محیط زیست   eco- friendly                    بلندگو   load speaker

عناصر گرته‌برداری معمولاً به‌صورت واحد‌های واژگانی مستقل در زبان مقصد جا می‌افتند و وارد فرهنگ‌های لغت می‌شوند.

 

49 وامگیری، قرضگیری، انتقال   (borrowing, transference)

وام‌گیری یعنی قرض‌گرفتنِ مستقیم واژه یا عبارت از زبان مبدأ. این وام‌گیری ممکن است کامل باشد مانند «سیستم» یا تغییراتی آوایی و واژگانی در واژهٔ قرضی/ وام‌واژه صورت گیرد. technologic و electronic صفت‌اند ولی در فارسی علامت صفت‌ساز /-i/ به آن‌ها اضافه و «تکنولوژیکی» و «الکترونیکی» ساخته می‌شوند. «ف» در اسکیزوفرنیِ انگلیسی و فرانسوی ساکن است و در فارسی مکسور. این تغییرات به‌منظور طبیعی‌سازی صورت می‌گیرد. وام‌گیری، راهبرد واقعی ترجمه‌ای نیست بلکه تسلیم در فرایند ترجمه است اما به‌نظر زبان‌شناسان و جامعه‌شناسان عمدتاً باعث غنای زبان مقصد می‌شود.

وام‌گیری بیشتر به دلایل زیر انجام می‌شود: نبودن مفهوم یا پدیده در زبان مقصد، قصد مترجم برای ایجاد تأثیر سبکی یا بیگانه‌سازی، و تفاخر و خودنمایی.

 

50 نویسه‌گردانی   (transliteration)

اگر دستگاه خط دو زبان با هم متفاوت باشد واژه‌هایی که به زبان مقصد منتقل و به قرض گرفته می‌شوند به حروف زبان دوم نوشته می‌شوند. در وام‌گیری گاهی تغییرات آوایی صورت می‌گیرد که به آن طبیعی‌سازی می‌گویند. برای مثال “Kalashnikov” روسی در فارسی به کلاشینکُف تبدیل شده.

در ترجمۀ بیناگویشی از تاجیکی به فارسی یا برعکس، اولین کاری که صورت می‌گیرد نویسه‌گردانی است چراکه در گویش تاجیکی از الفبای روسی استفاده می‌کنند.

 

51 طبیعی سازی   (naturalization)

در وام‌گیری گاهی تغییرات آوایی و واژگانی صورت می‌گیرد و مترجم، واژه و اسم خاصی را که از زبان مبدأ به قرض می‌گیرد با ویژگی‌های آوایی و دستوری زبان خودش مطابقت می‌دهد که به آن طبیعی‌سازی(naturalization)  می‌گویند. برای مثال‌ها نگاه کنید به وام‌گیری و نویسه‌گردانی.

 

سیزده

52 واژه‌آفرینی   (lexical creation)

مترجم در برخورد با واژه، مفهوم و پدیده‌ای که در زبان و فرهنگش وجود ندارد واژه یا ترکیب جدیدی خلق می‌کند. ایرانیان معاصر وقتی با مفاهیم علمی و غیرعلمی و پدیده‌های غربی مواجه شدند در مواردی واژه‌های جدیدی ساختند که قبلاً در زبان‌شان وجود نداشت مانند رنگیزه: pigment؛ پوشانه: mask؛ هواپیما:aeroplane ؛ گرده‌افشانی: pollination؛ گل‌آذین: florescence ؛ جشنواره: festival. (طباطبایی، 1365: 189).

انگلیسی‌ها co-wife را برای «هوو»ی ما ساخته‌اند. پلوپز، زودپز، تندپز، بخارپز، آرام‌پز و… کلماتی هستند که مردم عادی برای دستگاه‌های جدید پخت غذا ساخته‌اند.

واژه‌گزینی اصطلاحی است که امروزه در فرهنگستان‌ها و گروه‌های زبان و ادبیات فارسی به‌جای این اصطلاح به‌کار می‌رود گرچه مفهوم عام‌تری نسبت به آن دارد.

 

۵۳ واژه‌سازی موقتی   discursive creation

ممکن است مترجم مجبور شود یک معادل موقتی از خود و به ابتکار خود بیاورد که شاید در همان بافت بتوان آن را پذیرفت ولی معادل قطعی عام نیست و در موارد دیگر نمی‌توان آن را به‌کار برد.

 

چهارده

54 جبران   (compensation)

مترجم ضعفی را که در برگردانش بُروز کرده در همان‌جا به‌نوعی دیگر یا در جای دیگری جبران می‌کند و در کلیت متن چه از نظر مضمون و چه از نظر پیام و تأثیر سبکی، توازن ایجاد می‌کند. برخی از ویژگی‌های متن که در ترجمه از بین رفته به‌نوعی به‌منظور حفظ تأثیر مشابه، جبران می‌شود. این اتلاف امکان دارد به دلایل مختلفی باشد از جمله تفاوت‌های زبانی و سبکی. تفاوت‌های ظریف بین گفتن، فرمودن، عرض‌کردن و فرمایش‌کردن و نیز ضمیر «شما» در خطاب به یک نفر، و نه در خطاب به جمع و بیش از یک نفر، در ترجمه به انگلیسی از بین می‌رود. مترجم این افت واژگانی و منظورشناختی را می‌تواند با استفاده از واژه‌ها و عبارات و ساختارهای دیگر انگلیسی جبران کند تا همان درجهٔ رسمیت حفظ شود.

مترجم به جبران مواردی که بازی زبانی یا ویژگی‌های آوایی، معنایی، منظورشناختی و گفتمانی متن اصلی را نتوانسته یا نشده به زبان مقصد برگرادنَد یا مثلاً تفاوت زبانی و فرهنگی موجب ازبین‌ رفتن لطف کلام شده، به بازی زبانی دیگری یا فن و ترفندی دست می‌زند که در متن اصلی نیست. مثلاً نگارنده به جبران موارد ترجمه‌ناپذیرِ بازی‌های زبانی جیمز تربر در حکایت‌هایی برای زمانهٔ ما، در جایی که بازی زبانی وجود نداشته به چنین کاری دست زده. خرگوش در مسابقهٔ دو به پاهای لاک‌پشت طعنه می‌زند و می‌گوید: «What are you going to use for legs.» نگارنده با عنایت به سبک و نوع تمهیدات زبانی‌ای که نویسنده در این کتاب و آثار دیگرش به‌کار می‌بَرد، آن را چنین برگردانده: «با این پَروپاچین می‌خواهی بروی چین و ماچین؟!» ازجمله صنایع بدیعی مورد علاقهٔ جیمز تربر تکرار و ساختار متوازن است. بنابراین “whatever it was” را به «هرچه بود و هرچه نبود» ترجمه کردم که هم تکرار دارد و هم ساختارش متوازن است.

جبران، راه‌کاری است برای مقابله با افت ترجمه‌ای یا کاهش. وقتی تشبیهی که در زبان مقصد وجود ندارد به استعاره تبدیل می‌شود، جبران در «نوع» صورت گرفته. اگر بازآفرینی در جایی دیگر مثل مورد بالا انجام شود «جبران در محل» نامیده می‌شود.

 

پانزده

55 ویرایش متن اصلی، تنقیح متن اصلی   (transediting, text-tailoring)

مترجمانی که از تخصص بالایی در رشتهٔ مورد ترجمه برخوردارند در برگردان برخی از متن‌ها کارشان از حد مترجم فراتر می‌رود و نقش ویراستار متن مبدأ را هم به‌عهده می‌گیرند. از سوی دیگر در ترجمۀ اخبار، جرح و تعدیل‌های بسیاری صورت می‌گیرد. تغییراتی در اخبار خارجیِ دریافت شده متناسب با نیازهای مخاطب، فرهنگ مقصد و اوضاع و احوال سیاسی صورت می‌گیرد. سِتینگ (1989) این موضوع را نخستین‌بار در مورد ترجمۀ اخبار مطرح کرد و گفت: «مترجم تصمیم می‌گیرد نقش مسئولانه‌تر “قابله” را به‌عهده گیرد و کاری می‌کند که پیام اصلی به‌شکل جدید و بهتری در زبان مقصد دوباره زاده شود» (همان). طبیعی است که مترجم به‌علت الزامات زبان و فرهنگ مقصد، نقش متن در زبان مقصد، مخاطب، و… جرح و تعدیلاتی صورت می‌دهد اما در این‌جا با بهبود متن اصلی، بهینه‌سازی آن، افزودن اطلاعات روزآمد و اطلاعات تکمیلی، حذف گستردهٔ اطلاعاتی که برای مخاطب زاید به‌نظر می‌رسد، حذف اطلاعاتی که به جریان روان مطالب می‌انجامد، جابه‌جاکردن بخش‌هایی از متن مبدأ (تغییر جایگاه اطلاعات) و بهبود شیوهٔ بیان متن مبدأ سر و کار داریم.

 

شانزده

56 راهبرد ترکیبی / التقاطی   (couplet, triplet)

گاهی مفهوم و منظور عنصر زبانِ مبدأ را با استفاده از تنها یک روش و راهبرد نمی‌توان انتقال داد؛ یا مترجم دو یا چند روش را همزمان به‌کار می‌گیرد مثلاً واژهٔ قرضی را با یک تعریف یا توضیح همراه می‌سازد یا صفتی را به معادل موردنظر اضافه می‌کند تا موضوع روشن‌تر شود. پس مترجم از دو یا چند راهبرد برای حل مشکل انتقال عنصر زبان مبدأ سود می‌بَرد.

 

کلام آخر

مترجم و منتقد شاید بدون آگاهی از راهبردها و فنون بالا هم در رفع مشکلات ترجمه در مواردی به موفقیت برسند اما آگاهی و اشراف بر آن‌ها بر بهبود کارشان تأثیر می‌گذارد و سرعت و دقت‌شان را بیشتر می‌کند و بر کیفیت کارشان تأثیر به‌سزایی می‌گذارد. قدر مسلّم این‌است که منتقدِ ترجمه در استدلال‌هایش بی‌نیاز از این مطالب نیست. خلاقیت و هنر مترجم و منتقد آن‌گاه به اوج می‌رسد که از این رویه‌ها و راهکارها حداکثر استفاده را بکنند تا به راه‌حل‌ها و معادل‌های بهینه برسند.

 

 


 

منابع

امامی، کریم (1385) فرهنگ‌ معاصر کیمیا، فارسی ـ انگلیسی، تهران، فرهنگ معاصر.

باطنی، محمدرضا (1373) زبان و تفکر، تهران، آگه.

خدادادی (هیرمندی)، رضی (1384) فرهنگ گفته‌های طنزآمیز، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر.

دهقانی، محمد (1386) روان شناسی دین، دیوید وولف، تهران، رشد.

رستگار، اصغر (1393) در انتظار گودو، ساموئل بکت، تهران، نگاه.

طباطبایی، محمد (1365) «روش های مقابله زبان فارسی با واژه‌های علمی»، زبان فارسی، زبان علم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، صص226-171.

فرح‌زاد، فرزانه (1394) فرهنگ جامع مطالعات ترجمه، تهران، انتشارات علمی.

هاشمی‌میناباد، حسن (1394) آموزش ترجمه، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

____________  (1396) گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران، کتاب بهار.

 

Aixela, J. F. (1996) “Culture-specific items in translation”, R. Alvarez & M. Carmen-Africa (Eds.) Translation, Power, Subversion, Clevedon: Multilingual Matters. p. 52-78.

Berman, A. (2004) “Translation and the Trial of the Foreign”, The Translation Studies Reader, Ed. by L Venuty, London/New York: Routledge.Catford, J. C. 1965, A Linguistic Theory of Translation, Oxford: Oxford University Press.

Fernandez Guera, A. (2012) “Strategies and Practical Realities”, Art and Subversion, Vol. 3, No. 1, p. 73-90.

Hervey, S. G. J., & Higgins, I. (1992) Thinking Translation: A course in translation method, French-English, New York: Routledge.

Ivir, V. (1987) “Procedures and strategies for the translation of culture”, Indian Journal of   Applied Linguistics, 13(2), p. 35-46.

Molina, L. and A. Hurtada Albir (2002) “Translation Technics Revisited”, Meta, Vol. XLXII, No. 4, p. 498-512.

Munday, Jeremy(ed) (2009) The Routledge Companion to Translation Studies, London and New York: Routledge.

Munday, Jeremy (2012) Introducing Translation Studies. Theories and Applications, Abingdon/New York: Routledge.

Newmark, P. (1981) Approaches to Translation, New York: Prentice Hall.

________ (1988) A textbook of translation, Hertfordshire: Prentice Hall.

Nida, E. (1964) Toward a Science of Translating, Leiden: A.J. Brill.

Nida, Eugene and Charles R. Taber (1982) Theory and Practice of Translation, Leiden: A.J. Brill.

Palumbo, G. (2009) Key Terms in Translation Studies, London, Continuum.

Pedersen, Jan (2005) “How is Culture Rendered in Subtitles?”, Challenges of Multidimensional Translation, ed. by H. Gerzymisch-Arbogast and S. Nauert, Saarbrücken: MuTra.

Pym, Anthony (2014) Exploring Translation Theories, London/New York: Routledge.

Rehatsek, E., & Wickens, G. M. (2004) Gulistan and Bustan: Sheikh Musleh’iddin Sa’di, Tehran, Hermes Publisher.

Stetting, Karen (1989) “Transediting – A New Term for Coping with the Grey Area between Editing and Translating”, Proceedings from the Fourth Nordic Conference for English Studies. Eds. Graham Caie, et al., Copenhagen: University of Copenhagen, p. 371-82.

Sprachman, P. (2011) A City under Siege, By H. Habibzadeh, Costa Meza: Mazda Publication.

Toury, Gideon (2012) Descriptive Translation Studies and Beyond, Amsterdam: John Benjamins.

Venuti, Lawrence (1995) The Translator’s Invisibility: A History of Translation, London and New York: Routledge.

Venuty, L. (Ed. by) (2004) The Translation Studies Reader, London/New York: Routledge.

Vinay, J.P. and Darbelnet, J. (1958, 2nd edition 1977) Stylistique comparée du français et de l’anglais: Méthode de traduction, Paris: Didier, trans. and ed. J. Sager, and M.-J. Hamel (1995) as Comparative Stylistics of French and English: A Methodology for Translation.  Amsterdam: John Benjamins.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram