لوگو مجله بارو

ملاحظات دربارهٔ سانسور

ملاحظات دربارهٔ سانسور

دوازده اشارهٔ تابستانی

 

کسانی نفسِ انتشارِ کتاب یا مجله یا هر متنی را در ایران «گردن‌نهادن به سانسور» قلمداد می‌کنند. اگر از ایشان بپرسید که پس چرا ده‌ها نویسندهٔ احتمالاً از شما خوشنام‌تر همچنان در ایران کتاب و مقاله منتشر می‌کنند، لابد اگر به زبان هم نیاورند در ذهنشان پاسخ می‌دهند که آنها هم گردن گذاشته‌اند. همین‌قدر کژمژ، همین‌قدر ساده، همین‌قدر خام. همین‌قدر. چرا چنین نگاهِ تک‌بُنی و ساده‌ای هنوز در نزدِ کسانی مقبول است؟

دوازده اشاره در گشایش و تدقیقِ موضوع:

۱. هر کسی مختار است که حتا یک کلمه در ایران منتشر نکند به این دلیل که ممکن است حتا یک کلمه از متنش سانسور شود. من به اقدامِ همچو شخصی احترام می‌گذارم.

۲. هر کسی مختار است که متن‌هایش را در ایران منتشر کند و حدّی از سانسور را که متنش و خودش برمی‌تابند بپذیرد. من به اقدامِ همچو شخصی احترام می‌گذارم.

۳. نهادِ سانسور استقبال می‌کند از اینکه هیچ متنِ نامطلوبی برایش ارسال نشود. استقبال می‌کند از اینکه همهٔ دگراندیشان دست از نوشتن به قصدِ انتشار در ایران بردارند. نهادِ سانسور می‌تواند از هر چیز نمونه‌ای باسمه‌ای بسازد و ویترینش را حفظ کند. ثبتِ مجوزِ هزاران نشر و مجله تنها یکی از مصداق‌های این میل و توان است.

۴. غوطه‌وری در شعارِ بیجاست اینکه کسی به‌صرفِ اینکه نویسنده‌ای مایل نیست حتا یک کلمه‌اش هم سانسور شود او را کمال‌گرا بنامد و حرکتش را «دن‌کیشوت‌وار» تلقی کند. به آنها که در برابرِ سانسور چنین موضعی دارند احترام می‌گذارم. این موضع را هیچ‌رقمه نمی‌توان «تنزه‌طلبی» تلقی کرد. شخص از حقش به نفعِ ایده‌اش صرف‌نظر کرده است.

۵. مضحک است که به‌صرفِ اینکه نویسنده‌ای مایل است اثرش با مواردی از سانسور و ملاحظاتِ دیگر درونِ کشور منتشر شود، نویسنده‌ای «گردن‌نهاده به سانسور» تلقی شود. او از حقش ـــ که انتشارِ مطلب در درونِ کشورِ متبوعش است ـــ صرف‌نظر نکرده است. باید نهادی را تقبیح و متهم کرد که این حقِ او را مخدوش کرده است. صدها نویسنده که سلامت و استقلالِ قلم‌شان را در همه عمر حفظ کرده‌اند در شمارِ همین نویسندگان‌اند.

۶. مواجهه با سانسور شیوه‌ها و تاکتیک‌های مختلفی دارد، راست به این دلیل که سانسور در این کشور پدیده‌ای پیچیده و لایه‌لایه است. مواجههٔ دقیق و واقعی با سانسور ـــ نه انتزاعی و شعاربنیاد ـــ شخص را به راهکارها و شیوه‌های گوناگونی سوق می‌دهد برای اینکه سانسور را از کار بیندازد. بی‌دلیل نیست که نهادِ سانسورْ سانسور را نه یک سدِ ثابت که فرآیندی دائماً محتمل و بازگشت‌پذیر تعریف کرده است. نویسنده پیش از انتشار، حینِ انتشار، و پس از انتشار با سانسور مواجه است. نهاد و کارمند و حتا خوانندهٔ وفادار به سانسور در بسط و تعمیقِ سانسور مشارکتِ مستقیم و دائمی دارند.

۷. انتشارِ اثر ـــ خصوصاً اثرِ خلاقه ـــ در درونِ کشور تأثیری به‌مراتب بیش از انتشار در خارج از کشور دارد. کافی‌ست بنگریم که در چند دههٔ گذشته چند اثرِ شاخص در خارج از کشور منتشر شده است و در داخل بازتاب یافته و سر از کتابخانه‌های خوانندگانِ ادبیاتِ داستانی درآورده است. سرنوشتِ “سورة‌الغراب” مسعودی و “چاه بابل” قاسمی ـــ به‌منزلهٔ دو اثر از آثارِ سرآمدِ این دو سه دهه ـــ پیشِ چشم است. سرنوشتِ زِ بیخ متفاوتِ کتاب‌های داخل و بیرونِ ایرانِ شهریارِ مندنی‌پور آدمی نیز پیشِ چشم است.

۸. آن‌ها که چهل‌سالِ پیش از کشور رفته‌اند بسیار ممکن است دچارِ این تلقیِ ابتدایی شوند که صورت‌بندی و اقتصادِ سیاسیِ انتشارِ رسمی و زیرزمینیِ کتاب همچون نیم‌قرنِ پیش است. بسیار ممکن است تصور کنند آنچه جسته‌گریخته می‌شنوند و می‌بینند نمودارِ فضای واقعیِ مسلط بر نشرِ کشور است.

۹. صورت‌بندیِ مواجهه با نهادِ سانسور همچون صورت‌بندیِ مواجههٔ براندازانه و اصلاح‌طلبانه با نظامِ سیاسی، صرفاً قشنگ است. قشنگ است اما ایرادهای اساسی دارد. زیاده ساده‌بینانه و ساده‌سازانه است. نویسندگان را به‌عنوانِ قربانیان و مواجهانِ با سانسور در دو پهنهٔ جعلیِ جدا از هم قرار می‌دهد و پل‌های داخل و خارج را به قیچی‌ای که بی‌شباهت به قیچیِ سانسور نیست می‌بُرد و از بین می‌برد.

۱۰. اینکه کسانی در درونِ کشور به نوشتن و انتشارِ آثارِ بیرون و داخل مشغول‌اند و بنا به شرایط و مخاطراتِ فزاینده ممکن است تاکتیک و شیوه دیگر کنند نباید این توهم را پدید بیاورد که تاکتیک و شیوه‌شان عیناً همان مواجهه و موضعشان است. معمولاً نویسندگانی دچارِ این خطای دید می‌شوند که به انحاء مختلف از واقعیت یا وقایعِ جاریِ کشور منتزع شده‌اند.

۱۱. در جهانی که تصویرِ قلم و کاغذ در شفافیتِ ناگهانیِ چاقو چشم را می‌زند، آدمیانی که با چاقوزار مواجه‌اند باید بتوانند با چشمِ باز قدم بردارند، تند یا کُند، هروله‌کنان یا رقصان. انگ‌زدن به آنها که با چشمِ باز قدم برمی‌دارند بیش از بی‌ملاحظگیْ حاصلِ درکی حماسی یا رؤیاگونه از وضعیت است.

۱۲. نزاعِ سانسورزدگان با یکدیگر تلخ‌ترین نزاعی‌ست که تاریخِ ادبیاتِ این کشور به خود دیده است. من این نزاع را مقومِ نهادِ سانسور می‌دانم و سعی می‌کنم هیچ‌گاه در هیچ‌یک از جناحینِ آن قرار نگیرم.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

2 دیدگاه

  1. با سپاس از طرح این مطلب، می‌خواستم بر نکته‌ای تأکید کنم که انتشار یک اثر در داخل ایران به‌مراتب معنادارتر از انتشار همان اثر در خارج ایران است. از دکتر معصومی همدانی نقل (به مضمون) می‌کنم که “اگر ماده یا متریال مجسمه‌ساز سنگ باشد، ماده یا متریال شاعر و متفکر همانا زمانه‌ی اوست”. من سخن ایشان را چنین می‌فهمم که کلمات به خودی خود و در خلأ معنای روشنی ندارند، بلکه در کانتکست زمانه است که معنا می‌یابند. شعر حافظ یا شاملو نه فقط از حیث هنری زیبا بلکه از حیث انسانی هم فوق‌العاده معنادار است، و این حاصل موضع‌گیری هنرمندانه‌ و دردمندانه‌ی آن دو در برابر دستگاه‌های رسمی و غیررسمی سانسور در زمانه‌ی خویش است.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram