لوگو مجله بارو

عقل زیردست و بخت زبردست

عقل زیردست و بخت زبردست

 

شرح یک بیت از یکی از غزلیات سعدی

 ‌

سعدی غزلی بسیار مشهور دارد که همۀ ما حداقل بیت ابتدایی آن را شنیده‌ام:

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی                              که هنوز من نبودم که تو در دلم نشتی

این غزل ــ چنان که از مختصات شعر عاشقانۀ قرون 7 و 8 در سبک عراقی برمی‌آید ــ پر است از مفاهیم و مضامین عاشقانه. سعدی روایت عاشقی را از خودش ــ یک عاشق نیازمند و نازکش ــ شروع می‌کند و معشوقش را در مقام خدایی می‌نشاند. او در این غزل، عاشقی است که به غیر از معشوق، هر کسی را حتی اگر در زیبایی و خوبی مانند آفتاب باشد نیز موقتی و رفتنی می‌داند و به نظری و نگاهی از محبوب راضی و دلخوش است و آن را بهتر از هزاران هدیه و تحیّت می‌داند. حتی هنگامی که از فراق گله‌مند است، با دیدن محبوب چنان دامنش از دست می‌شود که همه چیز را از یاد می‌برد و تنها خواسته‌اش این است که یار مرهمی بر جراحت انتظار باشد.

سعدی در جواب فقیه دانایی (این هم از طنازی اوست) که او را به صبر می‌خواند و گویا از سعدی خواسته است که عاقلانه رفتار کند، با تعریضی نه چندان پنهان می‌گوید که پی کار خود برود و خرقۀ زهد و پارسایی بر سر کشد و او را با عاشقی و مستی این عشق به خدا بسپارد. (انگار با زبان امروزی می‌گوید: تو را به خدا دست از سرم بردار)

در بیت بعد انگار سعدی در مکالمه‌ای با خواننده و در جواب سوالاتی که پیش می‌آید: «آیا عشق و عقل در تضادند؟ آیا عاشق مجنون است و از خرد بهره‌ای نبرده؟» می‌گوید: باید دلی هوشمند داشت تا بتوان آن را به دلبری سپرد زیرا عشق هدیه‌ای الهی است که هر دلی لایق آن نیست و اگر اکسیر عشق بر مس وجودت افتاد از خودپرستی رها می‌شوی.

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری              که چو قبله‌ایت باشد به از آن که خود پرستی

تا اینجا تکلیف همه چیز به لحاظ معنایی معلوم است و غزل، روند گسترش مشخصی دارد اما ناگهان یک بیت همه چیز را مبهم می‌کند:

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد                      چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

معنای این بیت چیست؟

زمام یعنی دهنه و افسار. بخت و دولت یعنی اقبال و خوش‌بختی و نیک‌بختی. جهد، تلاش و کوشش است و «نه به دست جهد باشد» یعنی به دست تلاش و کوشش نیست (جابجایی «نه» منفی ساز از ابتدای فعل: به دست جهد نباشد).

«زمام بخت و دولت» ترکیبی اضافی است از نوع اضافۀ استعاری. شاعر بخت و دولت را به اسبی تشبیه کرده است که دهنه و افسار آن در دست تلاش و کوشش نیست. مفهومی سابقه‌دار و پرکاربرد در ادب فارسی:

بخت و دولت به کاردانی نیست                              جز به تأیید آسمانی نیست (گلستان سعدی)

من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید                     بیرون ز کفایت تو کاری دگر است (حافظ)

آن چنان جامی که نتوان داد شرح                   آن به جد و جهد خود جم درنیافت (عطار)

حافظ نیز غزلی دارد که سراسر آن به این مفهوم پرداخته است:

هزار جهد بکردم که یار من باشی                                       مراد بخش دل بی‌قرار من باشی

و این «هزار جهد بکردم» در آغاز حداقل شش بیت این غزل مستتر است و می‌توان برای روشن‌تر شدن معنای غزل این جمله را در ابتدای هر یک از این شش بیت گذاشت:

«هزار جهد بکردم که» چراغ دیدۀ شب‌زنده‌دار من گردی                    انیس خاطر امیدوار من باشی

پس از این سیر توصیف جهدهایی که شاعر کرده، در بیت آخر حافظ تیر نهایی را به نشانه می‌نشاند و از بیهودگی جهد در مقابل کرم و عنایت یار سخن می‌گوید:

من ارچه حافظ شهرم جوی نمی‌ارزم                        مگر تو از کرم خویش یار من باشی

در معنی بیت نهم غزل سعدی، بیشتر شارحان مفهوم کلی بیت را در نظر گرفته‌اند:

(وقتی که اختیار بخت و اقبال آدمی به دست سعی و کوشش خودش نیست تنها چاره‌ای که باقی می‌ماند تسلیم در برابر اراده و خواست معشوق است.)

(از آنجایی که اختیار بخت و سعادتمندی در دست کوشش و تلاش نیست و با سعی و کوشش نمی‌توان به سعادتمندی رسید، چه راهی جز زیردستی و فروتنی باقی می‌ماند؟)

(شانس و اقبال به کوشش نیست، به عنایت خداست لذا باید دست زیر را گرفت و به توانایی و سعی خود غره نشد.)

که هیچ کدام نادرست نیستند اما به گرۀ اصلی بیت، وقتی آنرا هم‌بسته با ابیات دیگر در نظر بگیریم، اشاره‌ای نمی‌کنند.

با نگاهی دقیق‌تر به بیت می‌توان فهمید که مشکل اصلی سر راه فهمیدن کلمه به کلمۀ این بیت در مصراع دوم است: چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی.

سعدی در مصراع دوم این بیت از تکنیک (آرایۀ) استفهام انکاری بهره برده است یعنی سوالی می‌پرسد که جواب آن قرین تکذیب و انکار است و لزوماً پرسیدن این سوال برای دریافت جواب نیست بلکه برای تأکید و به فکر فروبردن خواننده و یا شنونده است. مانند:

فضل خدای را که تواند شمار کرد                           یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد (قصاید سعدی)

که در جواب می‌توان گفت: هیچکس. یعنی هیچکس نیست که بتواند بخشش‌های خداوند را بشمارد و شکر یک از هزاران نعمت او را به جا بیاورد.

سعدی در این مصراع نیز می‌پرسد: چه می‌توانند بکنند جز زبونی و زیردستی؟ و سوال اینجاست: چه کسانی؟

هر دو فعل در این مصراع به صورت جمع به کار رفته‌اند و ذهن خواننده در لحظۀ نخست فعل‌ها را به دو کلمۀ بخت و اقبال در مصراع اول پیوند می‌دهد و آن را عادی می‌شمارد درصورتی که اگر نهاد این دو فعل، بخت و دولت باشد معنای بیت اینگونه خواهد بود: «حالا که افسار و دهنۀ اسب بخت و اقبال به دست کوشش و تلاش نیست، اگر بخت و اقبال پستی و زیردستی نکنند چه از دستشان می‌آید؟» مگر نه این که در مصراع اول گفته شده که بخت و اقبال زمامشان و به دست جهد نیست و در حقیقت آزادند؟ پس چرا باید زیردستی و زبونی کنند؟

از نگاهی دیگر می‌توان نهادی پنهان برای این افعال در نظر گرفت: عاشقان. و بیت را اینگونه معنا کرد: حالا که زمام بخت و دولت به دست جهد نیست عاشقان چه می‌توانند بکنند جز زیردستی و نیاز عاشقانه؟

هیچ یک از این دو معنا، ارتباط دقیق بیت با مابقی ابیات غزل را روشن نمی‌کند اما در کتابخانۀ ملی ایران نسخه‌ای وجود دارد که در سال 784 هـ . ق نسخه برداری شده است و گره از کار فروبستۀ این بیت می‌گشاید. در این نسخه فعل‌ها به صورت مفرد ضبط و نسخ شده‌اند:

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد            چه کند اگر زبونی نکند و زیردستی

با قبول این نسخه، نهاد این دو فعل را می‌توان کلمۀ «جهد» در نظر گرفت: حالا که زمام بخت و دولت به دست جهد نیست و جهد به تنهایی نمی‌تواند در رسیدن به معشوق مؤثر باشد، جز اینکه زیردستی کند و خود را دست‌کم بگیرد و زیاد خود را برای رسیدن به معشوق مهم نداند، چه می‌تواند بکند؟ هیچ.

جالب اینکه با توجه به بیت قبل یک کلمۀ دیگر نیز در این بیت قابل تغییر است. در نسخۀ پاریس به سال 786 هـ. ق. به جای کلمۀ جهد ، «عقل» ضبط شده است که با توجه به بیت قبل، مفهومی کامل و سرراست را به خواننده ارائه می‌کند. بیایید این دو بیت را دوباره بازنویسی کنیم:

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری                        که چو قبله‌ایت باشد به از آن که خود پرستی

چو زمام بخت و دولت نه به دست عقل باشد            چه کند اگر زبونی نکند و زیردستی

 

و حال نگاهی به معنای این ابیات بیندازیم:

باید دلی هوشیار و دانا داشته باشی که آنرا به دلبری بسپاری (و خود را در معرض عشق قرار دهی) زیرا اگر قبله‌ای داشته باشی بسیار بهتر از این است که خودپسند و مغرور باشی. اما حالا که زمام بخت و اقبال به دست عقل نیست (و عشق موهبتی الهی است که با کوشش به دست نمی‌آید) عقل بیچاره چه می‌تواند بکند جز اینکه دست پایین را بگیرد؟ هیچ.

و اینکه عقل در عاشقی هیچ‌کاره است مفهومی بسیار پرکاربرد در ادبیات فارسی‌ست:

ماجرای عقل پرسیدم ز عشق                                 گفت معزول است و فرمانیش نیست(سعدی)

ما را زم نع عقل مترسان و می بیار                           کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست (حافظ)

دانند جهانیان که در عشق                                      اندیشۀ عقل معتبر نیست (سعدی)

حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق                          چنان شده‌ست که فرمان عامل معزول (سعدی)

شاید نساخان به خاطر نوع خوانده شدن «و» در مصراع دوم و اینکه فکر کرده‌اند وزن شعر دچار شکستگی می‌شود فعل‌ها را به جمع تغییر داده‌اند در صورتی که با داشتن کمی دانش عروضی می‌توان فهمید که وزن شعر با فعل‌های مفرد هم کاملا صحیح و درست است.

وزن این شعر رمل مثمن مشکول یا همان فعلاتُ فاعلاتُن فعلاتُ فاعلاتُن است که صورت تقطیع شدۀ آن را برای شناخت بیشتر در اینجا می‌آورم:

چُ ـ ز ـ ما ـ م ـ بخ ـ تُ ـ دُ ـ لت ـ نَ ـ بِ ـ دس ـ تِ ـ جهـ ـ د ـ با ـ شد

چِ ـ کُ ـ ند ـ ا ـ گر ـ زَ ـ بو ـ نی ـ نَ ـ کُ ـ ند ـ و ـ زی ـ ر ـ دس ـ تی

حال که مفرد گرفتن افعال، مشکلی در وزن شعر ایجاد نمی‌کند و کاربرد واژۀ «عقل» هم در یکی از نسخ غزلیات سابقه دارد، می‌توان پیشنهاد داد که این بیت به شکلی که ما ارائه کردیم خوانده شود چرا که تنها در این صورت است که می‌توان معنای آنرا هم‌بسته با مابقی ابیات غزل و در گفتگو با مفاهیمی باسابقه و پرکاربرد در ادبیات فارسی درک کرد.

 

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

یک دیدگاه

  1. با سلام‌ و احترام خدمت پژوهشگر گرامی سرکار خانم رفائی،

    مایلم به عرض برسانم که مفرد گرفتن فعل در مصرع دوم بیت مورد نظر (چه کند اگر زبونی نکند و زیردستی) از نظر عروضی اشکالی ایجاد نمی‌کند؛ اما سعدی هرگز واو عطف را این‌طور به کار نبرده. این که مصححان و شارحان غزلیات سعدی این ضبط را معتبر نشمرده‌اند از جهت ناآشنایی‌شان با عروض نبوده است؛ بلکه به این نکته واقف بوده‌اند که در شعر سعدی و حتی در سخن پیشینیان او مانند کمال‌الدین اسماعیل و انوری و ظهیر و جمال‌الدین عبدالرزاق و … نیز چنین چیزی سابقه نداشته است.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram