بازعلی
بازعلی درست روزی که قرار بود با پرواز دو بعدازظهر برم اهواز تا ساعت شش در مراسم رونمایی کتابم شرکت کنم، درگیری پشتِ درگیری نازل شد. اول فاضلاب آشپزخونه گرفت که مجبور شدم فنرزن خبر کنم بعد فاضلاب خودم عود کرد تا شقاقم لونهٔ مورچه بشه و ملکهاش بهجای فنرزن مورچههای کارگرش را خبر کنه و تا بیام گریسخورش را پماد بمالم و کوله پشتیام را کتابچپان کنم تازه سروکلهٔ صاحبخونه پیداش شد که یه ماه بود بحثِ افزایش کرایهاش