مسخ و انقلاب
مسخ و انقلاب: یک بدن چه میتواند بکند؟ داستان مسخ کافکا، داستان جوانی به نام گرگور زامزاست که یک روز که بیدار میشود میبیند که در رختخوابش به یک حشرۀ عظیم (چیزی شبیه سوسک) مبدل شده است. گرگور تنها پسر و تنها نانآور یک خانوادۀ چهارنفره است و در یک تجارتخانه کار میکند و گویا این کار، تمام فکر و ذکر و زندگی او را شکل میدهد. این کار چنان برای او مهم و در عین حال آزاردهنده است