ینگهٔ مغموم
ینگهٔ مغموم خوانشی از شعر «حکایت» نوشتهٔ الف. بامداد حکایت 1 مطرب درآمد 2 با چکاوکِ سرزندهئی بر دستهٔ سازش. 3 مهمانانِ سرخوشی 4 به پایکوبی برخاستند 5 از چشمِ ینگهٔ مغموم 6 آنگاه 7 یادِ سوزانِ عشقی ممنوع را 8 قطرهئی 9 به زیر غلتید. [] 10 عروس را 11 بازوی آز با خود برد. 12 سرخوشانِ خسته پراکندند. 13 مطرب بازگشت 14 با ساز و 15 آخرین زخمهها در سرش 16 شاباشِ کلان در کلاهاش. 17 تالارِ