لوگو کتابخانه بابل

سحر خانلو

سنگرهای غریزه

سنگرهای غریزه

سنگرهای غریزه   شاید این روزها بیشتر از هر زمان دیگری به مفهوم وطن بیاندیشیم. وطن ریشۀ ما است بخشی ارزشمند در وجودمان که زخم خوردنش را تاب نمی‌آوریم و با هر گزند به خاکش ما نیز رنج می‌کشیم. ما

اینک خزان

همه چیز را می‌دانست؟

همه چیز را می‌دانست؟   از دیوار برلین فقط چند متر یادگاری سر جایش مانده. آجرهایش را به‌یورو می‌فروشند. الکساندر پرده را کنار می‌زند از پنجره بیرون را نگاه می‌کند. آسمان صاف است. رژیم دیگر نیست. اما زوال یک آدم،

ببر سفید

ببر، ببر سفید

ببر، ببر سفید   فرض کنید در جایی چشم به جهان بگشایید که حق رؤیا داشتن و آرزو کردن و اساساً هر انتخابی از همان لحظهٔ تولد ازتان گرفته شده باشد. بهتان بگویند بفرمایید این زندگی شما، این جایگاه طبقاتی‌تان،

زندگی جای دیگر است

ازخودبیگانگی یک شاعر

ازخودبیگانگی یک شاعر   «شعر سرزمینی است که در آن هر گفته‌ای تبدیل به واقعیت می‌شود. شاعر دیروز گفته‌است: زندگی همچون گریه‌ای بیهوده است؛ و امروز می‌گوید: زندگی چون خنده شاد است، و هر بار درست گفته‌است. امروز می‌گوید: همه