لوگو کتابخانه بابل

ویراستاری از نگاه بیرون

ویرایش ویراستار ویراستاری از نگاه بیرون کتابخانه بابل

ویراستاری از نگاه بیرون

با نگاه به شرایط امروز نشر ـــ شرایطی که تنگنا از پس تنگنا می­‌آورد ــ شاید کمتر مترجمی پیدا شود که در روند چاپ ترجمه‌ای از ترجمه‌هایش بر سر ویراستاری آن با این ناشر یا آن ویراستار اختلاف رأی نیافته باشد، آن هم بر سر مسائلی که ای بس باید ملاک و معیار عام، حتی بدیهی‌شان دانست؛ با این حال نه‌تنها بدیهی نیستند، بلکه استناد به آنها حتی غرابت­‌انگیز هم هست.

درست است، مطلب حاضر در نقد ویراستاری است، در آسیب‌شناسی آن. منتها مترجمی که به نقد ویراستاری می پردازد، ممکن است با این اتهام روبه‌رو شود که ترجمۀ خود را خالی از عیب و بی‌نیاز از ویرایش می­داند. پس در ابتدا سخنی در رد این اتهام، سخنی که از قضا چکیده‌اش تأکید بر ضرورت ویراستاری است و از این رو تأکید بر ضرورت نقد آن هم:

زبان از نگاه پدیدارشناسی حاصل گفت‌وگو است و ذاتی متکی بر مخاطب دارد. ولی هنگامی که مؤلف یا مترجم در گوش‌ه­ای می‌­نشیند و قلم و کاغذی به دست می­‌گیرد، در شرایطی «غیرطبیعی»، یعنی بدون مخاطب است که زبان را به کار می برد، درنتیجه از بازخورد اجتماعی متن خود هنوز خبر ندارد. بزرگان ادب در رفع این مشکل کهن چه امکاناتی در اختیار داشته­‌ا­ند؟ چه کار می‌کرده­اند که متن­‌هاشان پیش از چاپ به رأی مخاطب برسد؟

گوتۀ کبیر لشکری منشی و مشاور و دوست داشته است، از جمله شیلر آسمانی را؛ گذشته از هومبلد فیلسوف.

تولستوی محفلی از خوانندگان آشنا  و همیشگی خود را داشته است.

توماس مان در هر میهمانی دست‌نوشته­‌هایش را برای میهمانان خود می­خوانده است. نیز دختر ارشدش اریکا، در همه حال منشی و مشاور او بود، علاوه بر اینکه آقای فیشر، ناشر آثارش ــ به گواهی مکاتبات او با توماس مان‌ ــ خود جستارنویس و ادیبی صاحب‌نظر بود.

هاینریش مان در نشست­‌های فرهنگی‌کارگری کتاب‌خوانی می­کرد.

نویسندگان جوان آلمانی بعد از جنگ جهانی دوم گروه صنفی بزرگی تشکیل دادند با نام گروه چهل‌وهفت تا بتوانند جایی که همۀ زیرساخت‌های فرهنگی در پی جنگ نابود شده بود و رابطهٔ نسل جوان با پدران قطع، در ارزیابی آثار خود از آراء همدیگر بهره ببرند.

مثال آیا باز هم بیشتر و مجاب‌کننده‌­تر؟

پس سخن نه بر سر نفی، که بر سر ضرورت ویراستاری است. این ضرورت در شرایط امروز محسوس‌تر هم می­شود، چون در نبود همۀ آن فرصت‌های فرهنگی که در بالا یاد شد، فرصت هایی که از جمله زمینۀ همکاری میان مترجمان را می‌تواند که فراهم آورد، ویراستار آخرین گزینه برای مترجم در راه رسیدن به بازخورد اجتماعی از کار خود است.

 

از این رو بار دیگر و در چیکده‌­ای نموداری:

۱. ترجمه بدون ویرایش، متنی است منزوی؛

۲. اینکه بخواهیم متنی منزوی را مستقیم به اجتماع عرضه کنیم، نشان خامی و خودخواهی است. اما ویراستاری هم که بدون رجوع به صاحب اثر به ویرایش آن روی می­‌آورد، متنی منزوی را به یک انزوای دوم می­‌برد، روشی نادرست و ناخوشایند که با این حال باب است. چرا؟

۳. واقعیت این است که در جامعۀ شرقی، «تصحیح» فردی دیگران، از حیث ریشه، تکلیفی شمرده می‌شود با سن و سنتی به عین معنی کلمه توراتی؛ تکلیف و تمایلی که بر یک بستر مساعد، در دولت‌ها رنگ کفالت بر فرهنگ همگانی به خود می‌گیرد، سپس با کالای عام شدن کتاب به‌واسطۀ صنعت چاپ، یک نهاد اداری هم می‌یابد. حال اما کار این نهاد در خود فروبسته، در خود فروبسته نمی‌­ماند، بلکه شعاع‌­وار در پیرامون خود موج می‌­دواند. مترجم می‌­خواهد حاصل کارش بی‌مخاطب نماند، پس با توجیه یا بدون توجیه، خود ممیز خود می‌شود. ناشر هم می­‌خواهد دستمایۀ کارش از چرخش نیفتد و دائم در دالان و دفتر دولتی در دوندگی نباشد، پس با توجیه یا بدون توجیه، خود تمایل به «پیش‌گیری» می‌یابد. فقط هم که کتاب نیست. رسانه‌­هایی چون روزنامه و مجله مؤلف و مترجم بیشتری دارند، و مخاطب بیشتر و درنتیجه شرایط کاری تنگ‌تری هم. وانگهی در این عرصه چیزی هم به‌عنوان حق تصنیف که به مالکیت معنوی عینیت ملموس و پایه‌ای حقوقی می‌دهد و به این ترتیب درک عملی و همگانی آن را ممکن بلکه ضروری می‌سازد، در ایران هنوز قبولی رسمی و اجرایی نیافته است. مجموعۀ این شرایط زمینه می‌سازد تا دخالت بی‌اذن‌ و اجابت در متن غیر، امری نسبی بشود گاه به گمان خالی از عیب بیاید.

ازجمله دیگر دلایل در توجیه و حتی رواج جرح و تعدیل یک‌طرفۀ ویراستاران، یقین که درصد بالای ترجمه‌های بی‌کیفیت است. بر این اضافه می‌شود ساده‌پسندی دامن‌گستری که در هم‌پایی با افول پیوستۀ تیراژها ممکن است ناشری را به وسوسۀ ساده‌تر کردن متن در راه حفظ خواننده بیندازد. احتمالاً نظر به چنین چشم‌اندازی است که بسیاری ناشران در قراردادهای از پیش و یک‌سویه تدوین‌شده ای که صرفاً محض امضا مقابل مترجم می‌گذارند ـــ آن هم اغلب ماه‌ها بعد از آنکه متن ترجمه را تحویل گرفته‌اند ــ تبصره­‌ای هم می‌آورند مبنی بر اینکه حق ویرایش نهایی را مال خود می‌دانند.

 

از حیث روان‌شناختی هم که نگاه کنیم، ویراستار در روند شکل‌گیری ترجمه و چاپ کتاب در جایی ایستاده است که ممکن است امری خاص را بر او مشتبه کند. او در پایان کار مترجم و در مرحلۀ صیقل نهایی متن ایستاده است، آن هم در مقام وکیل و معتمد ناشر. حال نیم‌ جویی خودپسندی، که در این مملکت کم هم یافت نمی‌شود، کافی است این گمان برش دارد که معلمی است که از دست شاگرد مدرسه انشایی را برای تصحیح تحویل گرفته است. این گمان خاصه وقتی شکل و شدت می‌یابد که این یا آن ناشر فردی صاحب‌نام را صرفاً از سر انگیزۀ تبلیغاتی و تجاری به عنوان ویراستار کنار نام مترجم بنشاند. اینجاست که بسا پیش می‌آید که یک باره مترجم خود را در مقابل عمل انجام گرفته می‌بیند و گاهی دیرتر از آنکه جای جبرانی مانده باشد، درمی یابد که با متنش مثل متنی صاحب‌مرده رفتار کرده‌اند، آن هم مرده‌ای بدون وصی و وصیت‌نامه، چیزی نه کم نه بیش از این.

 

نهضت ترجمه در ایران مبنای آکادمیک و دانشگاهی ندارد. تاریخچۀ این نهضت نشان می‌دهد که بیشتر مترجمان دهه‌های اخیر و معرفان مدرنیت ادبی جهان به هر کجا هم که رسیده‌اند، همه بر پایۀ خودآموزی بوده است و به هر کیفیتی هم که دست یافته‌اند، دود چراغ خوردۀ همت خویش‌اند. کمتر هست مترجمی که از همان ابتدای کار خود پخته و کامل بوده باشد. و می‌دانیم هم که هنوز درصد ترجمه‌های بد یا حتی دون شأن نشر، بسیار بالاست.

 

در این میان وضع ویراستاری از چه قرار است؟ آیا دست‌کم ویراستاری در این کشور از پشتوانۀ آکادمیک برخوردار هست؟ یا که در این حیطه هم همت خودی دستمایۀ کار قرار می‌گیرد؟ و اگر به گفتۀ هلدرلین هنر تنها به استاد است که نان می‌بخشد، چند ویراستار هست که به‌راستی از استادی خود شاد باشد؟ و پیش نیاید که محض نمونه «فزاینده» را صفت خستگی بگیرد، یا ـ‌ـ به گفتۀ یکی ارجمند ــ خلیفه‌ای را که از گستاخی رعیت «طیره» شده است، «تیره» بپندارد، جایی که خلیفه اگر طیره شد، ممکن است سرخ شود، ولی «تیره» نمی‌شود؛ و خستگی هم خود «فزایندۀ» خود نیست، بلکه فقط می‌تواند فزایندۀ چیز دیگری، مثلاً بی‌تابی باشد.

 

نیکیتا خروشچف، رهبر اصلاح‌طلب شوروی سابق روزی گفته بود سوسیالیسم یک نظام اجتماعی مطلوب است. با این حال اگر مردم آن را نخواستند، تحمیلش توجیهی ندارد. این یک اصل کلی اخلاقی است و بر ویراستاری هم خود به خود شامل؛ خواهی ویراستار در کار خود استاد باشد یا نباشد. یعنی اگر هم بر اساس رأی خود بر کیفیت ترجمه‌ای بیفزاید، باز شاید مترجم راضی نباشد که در ضعف خود بر کس دیگری تکیه کند، راضی نباشد با چوب زیر بغل دیگران راه برود. بلکه ترجیح بدهد از چاپ ترجمه‌اش بگذرد. کی گفته است که هر مترجمی حاضر است زیر بار هر منت و شرطی به «تصحیح» ترجمه‌اش تن بدهد؟  طلب ویرایشی مستدل حقی به دور از چانه و بهانه است. انگ وسواس و خرده‌بینی زدن بر این حق نشان خامی در درک حقوقی این امر خواهد بود. ویرایش بدون اذن و اجازه با هر توجیه و دلیلی هم که باشد، خدشه بر یک اصل اخلاقی است که در ماهیت و مطلقیت خود اساساً ربطی به ادبیات ندارد، بلکه از مقولۀ رعایت امانت است.

 

ویراستاری چیزی نیست مگر بازخورد اجتماعی دادن به کار مترجم، مگر پرسش و پاسخ، تشکیک و رفع تشکیک متقابل میان مترجم و ویراستار. این همکاری ضروری‌تر هم می‌شود، وقتی که ویراستار به زبان متن اصل آشنا هم نباشد. جایی که بیشتر ویراستاران حوزۀ نشر صرفاً انگلیسی‌زبان‌اند، دیده شده است که آشکارترین کج‌فهمی هم در ترجمۀ متنی آلمانی، به‌راحتی از غربال این یا آن ویراستار گذشته است. به هر روی دست‌کم زبان آلمانی در دستگاه ناشران ایرانی هنوز هم به نسبت غریب است.

 

مترجم به حسب ذات کار خود نمایندۀ زبان بیگانه است و ویراستار هم مدافع زبان بومی. در داد و ستد میان زبان‌ها، این دو چه بسیار که از هم می‌توانند بیاموزند.  چه شرایط ذهنی و عینی بر دنیای نشر حاکم است که تفاهم  دو «اهل کتاب» را تا این حد مشکل می‌کند؟

 

حاشیه‌ای بر پدیدۀ ساده‌پسندی

درکی منطقی می‌گوید چشمۀ آب که خشکید، باغبان هم باغ را ترک می‌گوید. واقعیت این است که چشمۀ نشر می‌خشکد و یکی از نشانه‌های آن از دست رفتن ارج مترجم در چشم ناشر است که او را عرضه‌کنندۀ متاع بی‌مشتری می‌بیند و رفتاری بر همین اساس هم در پیش می‌گیرد، آن هم جایی که چرخ نشر در سرآغاز خود از جمله با کار اوست که به حرکت درمی‌آید. باری، در روزگاری که روز به روز خوانندگان بیشتری به ترک مطالعه می­‌گویند، علت­های این مشکل را در جاهایی دیگر باید جست، به همچنین چارۀ آن را. رجحان دادن گسترده  به متون ساده، در رفع این مشکل چندان کارساز نیست. زیرا تاریخچۀ مطالعه نشان می­‌دهد ساده‌پسندی و مشکل‌­پسندی هردو پدیده‌­های دیرزیست و پایداری هستند که به‌ندرت دچار نوسان‌­های محسوس می‌­شوند. گوته که تمام آثارش مشکل­‌پسندانه است، در روزگار خود، یعنی بیش از دویست و پنجاه سال پیش، گله می‌کرد که کتاب‌های ساده‌­پسند پرفروش‌ترند. او خود این‌گونه کتاب‌ها را «آب‌زیپو» می‌خواند و استدلالش هم برای این نام‌گذاری اینکه آب‌زیپو ارزان است و درنتیجه خریدار بیشتری دارد. در روزگار او که کتاب این‌همه رقیب قدرتمند صوتی و تصویری نداشت که بخواهیم گناه را به گردن آن‌ها بیندازیم. از طرفی امروز هم که این‌همه رقیب قدرتمند صوتی و تصویری در برابرش قد علم کرده‌اند، باز کتاب مشکل‌پسند نویسنده‌ای مانند گوته روی زمین نمانده است. از خود بپرسیم از گوته تا دانته، از نظامی تا کافکا، کدام ادیب ادیب بود و چه شاهکاری می‌توانست بیافریند اگر که می‌خواست ساده‌پسندی را معیار رابطۀ خود با خواننده قرار دهد؟ آیا به‌راستی چنین نیست که درست برعکس، اثر مشکل‌پسند است که درنهایت بر زمان دوام می‌‌‌‌آورد؟ دنبال علت­‌های افت میزان مطالعه باید که در جاهایی دیگر گشت.

 

بار دیگر چکیده­‌ای نموداری

۱. متن ترجمه تنها وقتی به‌هنگام بازخورد اجتماعی می­یابد که پیش از چاپ از نگاه غیر بگذرد.

۲. تنها راه سالم بازخورد به‌هنگام، در شرایط نبود هر امکان دیگر، همکاری ویراستار با مترجم است.

۳. ویرایش تنها وقتی امکان‌پذیر می­شود که ترجمه از حداقل کیفیت برخوردار باشد. ویرایش ترجمۀ بدون کیفیت از ترجمۀ دوبارۀ آن بارها دشوارتر است.

۴. برای مترجمی که در طی مراحل نخست ویرایش، خود به ضعف‌های خود وقوف بیابد، اشاره و ارائۀ نمونه رهگشاتر از ویرایش یک‌سویه و سراسری توسط غیر است و می‌تواند ویرایش را چندمرحله‌ای، پرتفاهم‌تر و کم‌هزینه‌تر کند. مهم‌تر آنکه با این شیوۀ استقلال مترجم بیشتر حفظ خواهد شد.

۵. نگاه در ضمن اقتصادی به کتاب، حق مشروع ناشر است و می‌تواند حتی معیار غایی او باشد.

۶. نگاه در ضمن فرهنگی به کتاب، حق مشروع مترجم است و می‌تواند حتی معیار غایی او باشد.

۷. مالکیت معنوی درنهایت از آن مترجم است، همچنان‌که قبول یا رد متن از اختیارات بی‌تعارف ناشر.

 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلی | بعدی

به اشتراک بگذارید

قبلی / بعدی

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram